Abstract:
در برابر دیدگاه فیلسوفان اخلاق فضیلت گرا که بر وجود خصلت های استوار منش در افراد تاکید دارند ، موقعیت گرا ها با ابتنا بر یافته های روان شناسان اجتماعی دیدگاه فیلسوفان اخلاق فضیلت گرا را مبنی بر وجود خصلت های منش ، نادرست شمرده و مدعی اند چنین خصلت هایی تنها حاصل تصورات نادرست و ساده ای هستند که واقعا وجود ندارند. ابتنای مدعیات موقعیت گرایانی چون هارمن ، دوریس و فلاناگان بر شواهد و واقعیت های تجربی روان شناسان اجتماعی ، مسیله ای جدی برای فضیلت گراها به شمار می رود. در واکنش به موقعیت گراها افراد مختلفی از جمله کریستین میلر تلاش کرده اند تا از خصلت های منش دفاع کنند. مقاله حاضر ضمن تلاش برای بیان دقیقی از مسیله موقعیت گرایان ، ابتدا به مرور پاسخ های میلر و سپس نقد و ارزیابی مواضع موقعیت گرایان و میلر پرداخته است و حاصل این تلاش از تحلیل و نقد مواضع دو طرف دعوا ، ارایه دیدگاهی دو وجهی درباره خصلت های منش است. واقعیت اندیشه و عمل اخلاقی افراد نه تنها بر اساس موقعیت ها و نه تنها مبتنی بر خصلت های منش است، بلکه یک واحد دو وجهی خصلت۔موقعیت متعین کننده اندیشه و عمل اخلاقی افراد است.
Unlike virtue ethicistswho emphasize the existence of robust character traits in individuals, philosophical situationists argue that character traits do not exist. Based on the findings of social psychologists, situationists claim that the virtue ethicist's view of character traits is false. Arguments presented by situationists such as Harman, Doris, and Flanagan are grounded in empirical evidence provided by social psychologists; the empirical findings that lead to serious concerns and tensions for virtue ethics. In response to situationists, virtue ethicists, including Christian Miller, strived to defend the existence of character traits. The present paper is an attempt to introduce a novel and multidimensional viewpoint about the role of character traits and situations. First, the paper reviews Miller’s responses to situationists while elaborating on the situationists’ questions and arguments. Second, both stands are critically analyzed and evaluated and a novel viewpoint is suggested as a better alternative for understanding the basis of individual’s moral thoughts and actions. The paper proposes that the reality of individuals' moral thoughts and actions are neither solely based on situations, nor exclusively determined by robust character traits. Rather, it is a dual-aspect unit of character and situation that determines an individual’s moral thoughts and actions.
Machine summary:
يافتـه هاي روان شناسـان اجتمـاعي و ظهور نظريه هاي موقعيت گرا در تبيين رفتار بر اساس موقعيت ، برخي از فيلسوفان تحليلـي را تحـت تأثير قرار داد و به طرح نگرش هاي نويني در فلسفه ٔ اخلاق و اخيرا در معرفـت شناسـي ١ منجـر شـد؛ به گونه اي که دستمايه ٔ برخي از ترديـدهاي جـدي دربـارٔه مـنش اخلاقـي مـورد نظـر نظريـه پـردازان اخلاق فضيلت ، قرار گرفت و به طرح اين سؤال جدي انجاميد که آيا خصلت هاي منش مورد ادعاي فضيلت گرايان بنياد اعمال اخلاقي کنشگران است يا موقعيت هايي که در آنها قرار دارند؟ آپتون ،٢ درگير شـدن فيلسـوفان تحليلـي موقعيـت گرا بـا خصـلت هاي مـنش و در نتيجـه ، بـا اخلاق فضيلت و واکنش مدافعان اخلاق فضيلت را از سه منظر تحول تـاريخي،محتوا٣ و درجـه توسـعه ٤ تقسـيم کـرده اسـت .
در سوي ديگر، افرادي چون کريستين ميلر با طرح نظريه ٔ خصلت هاي مختلط (٢٠١٤ ,Miller)، نانسي اسنو با طرح نظريه ٔ فضايل به مثابه ٔ هوش اجتمـاعي (٢٠٠٩ ,Snow) و ماريا مريت با طرح يک مدل هيومياز فضايل (٢٠٠٠ ,Merritt)، گوپال اسرينيواسـان ( ,Sreenivasan ٢٠٠٢) با تمايز نهادن بين ادعاي هنجاري فضيلت گرايان و يافته هاي توصيفي موقعيت گرايان ، لورين بسر جونز با طرح ديدگاه کـل گرايي مـنش (٢٠١٥ ,Slote &Besser ) تـلاش کرده انـد تـا بـه نقـدهاي موقعيت گرايان پاسخ بدهند و از اخلاق فضيلت دفاع کنند.