Abstract:
علوم انسانی دربارهی افعال اختیاری انسان بحث میکند، ازاینرو اختیار انسان مهمترین مبنای تمایز علوم انسانی از علوم طبیعی است. با توجه به اینکه بهطورکلی دو تقریر سازگارگرایانه و ناسازگارگرایانه از اختیار ارائه شده، لازم است تا بهطورکلی نسبت دیدگاههای مختلف دربارهی تمایز علوم انسانی از علوم طبیعی با این دو تقریر کلی از اختیار سنجیده شود تا از این طریق، علوم انسانی و علوم طبیعی با توجه به تقریرهایی که از اختیار ارائه میشود، نسبت قرب و بُعد خود با یکدیگر را تعریف کنند. این مقاله با روش توصیفیـتحلیلی، نقشی که تقریرهای مختلف اختیار در تمایز علوم انسانی و علوم طبیعی داشتند، بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که تمایز ذاتی و جوهری علوم انسانی از علوم طبیعی، صرفاً بر مبنای نوعی تقریر ناسازگارگرایانه از اختیار امکان دارد و نگرش سازگارگرایی نمیتواند علوم انسانی را از علوم طبیعی متمایز کند، مگر ازطریق عوامل بیرونی (عارضی).
Humanities discuss human voluntary action, hence the man's free will is the most important basis for distinguishing the humanities from the natural sciences. In view of the fact that there are, in general, two Compatible and Incompatible versions of free will, it is necessary, in general, to consider the ratio of different perspectives on the distinction of the humanities from the natural sciences with these two general statements of free will, in this way the humanities and sciences Naturally, they define their relationship between their last and next, according to the free will's statements. This paper, by descriptive-analytic method, examines the role of different statements of free will in the distinction between humanities and natural sciences, and concludes that the intrinsic distinction of the humanities from the natural sciences is possible only on the basis of an Incompatible narrative, and the attitude of Compatibility can not distinguish the human sciences from the natural sciences, except through exogenous factors.
Machine summary:
اختیارگرایی و تمایز علوم انسانی از علوم طبیعی از میان تقریرهای اختیار، تقریرهای اختیارگرایانه، یعنی تقریرهایی که ارادهی آزاد را در فضای عاری از ضرورت علی تبیین میکنند، بیشترین تفاوت و تمایز را برای علوم انسانی در مقابل علوم طبیعی قائل هستند؛ تنها در تقریرهای اختیارگرانه است که افعال اختیاری انسان حقیقتاً ویژگی امکان بدیل (قدرت انتخاب یکی از دو طرف فعل یا ترک) را دارند و میتوانند خارج از روابط علی ضروری محقق شوند.
با دقت در تقسیم سهگانهی فوق، این نکته روشن میشود که در دیدگاه ارسطو، تمایز علوم عملی و تولیدی (علوم انسانی) از علوم نظری، براساس تمایز موضوعات آنهاست؛ موضوع علوم نظری اموری است که ضروریاند و نمیتوانند بهگونهای دیگر موجود شوند، بههمیندلیل، در پذیرفتن محمولات و احکام خود، به اختیار و ارادهی آزاد انسان وابسته نیستند؛ درحالیکه موضوع علوم عملی و نیز علوم تولیدی، امور امکانی است؛ یعنی اموری که میتوانند بهگونهای دیگر موجود شوند و در این چگونه موجودشدن، به اختیار و ارادهی آزاد انسان وابستهاند.
۵. نتیجهگیری در این مقاله، این نکته روشن شد که یکی از مبانی مهم تمایز علوم انسانی از علوم طبیعی، اختیار انسان است؛ همین امر موجب شده تا ارسطو که یکی از فیلسوفان مهمی است که اقدام به تقسیمبندی علوم کرده، علوم عملی و تولیدی (یعنی آنچه امروزه تحت عنوان علوم انسانی از آنها یاد میشود) را براساس یک نگرش اختیارگرایانه، از علوم نظری متمایز کند.