Abstract:
مقاله فریدمن دربارۀ روششناسی علم اقتصاد، آمیزهای از آموزههای مختلف فلسفی است که میتوان فهرستی از ایدههای فلسفی را در آن یافت. در این نوشتار با تحلیل مقاله مذکور و دیدگاه دیگر فیلسوفان علم اقتصاد، شش ویژگی را برای روششناسی او بازمیشناسیم. ویژگی نخست، نظریۀ فریدمنی است؛ که از دو جزء زبان و فرضهای ماهوی تشکیل شده است. دوم، آزمون فریدمنی است؛ که در حقیقت آزمون غیرمستقیم نظریه است. یعنی برای بررسی اعتبار نظریه صرفا قدرت پیشگویی آن سنجیده میشود و نه صدق فرضهای آن. سوم، ناواقعگرایی فریدمنی است؛ که به فرضهای ماهوی اجازه میدهد فقط وجوه مفید واقعیت را در نظریه وارد کنند و نه کل واقعیت را. چهارم، رویکرد مارشالی فریدمن در برابر رویکرد والراسی است؛ که به فریدمن اجازه میدهد مدل را بسته به شرایط مسئله بسازد. پنجم، رویکرد آماری فریدمن است؛ بدین معنا که از نظر او تنها راه رسیدن به اجماع بین اقتصاددانان استفاده از آمار و احتمالات است. ششم، علیت فریدمنی است؛ بدین مفهوم که بجای استفاده از مفهوم ابهام آمیز علت و معلول در مدلهای اقتصادی از مفهوم درونزا و برونزا استفاده میکند.
This article is about Milton Friedman's methodology in Economics. Friedman's main article "The Methodology of Positive Economics" published in 1953 is a mixture of philosophical ideas. By analyzing this article and critics of his methodology among economics philosophers as well, we recognize six specification for his methodology. The first is Friedman' theory which is a complex intermixture of two elements; language and substantive hypothesis. The second is Friedman' experiment, which is in fact an indirect testing of a theoretical prediction by experimental evidences. So the validity of a theory depends on its power or prediction, not the truth of its assumptions. The third is Friedman's unrealisticness that allows substantial hypotheses to capture useful aspects of reality not the whole. The forth is the Marshallian approach of Friedman in Economics versus the Walrasian, which lets him to build the economic model problem specific. The fifth is Friedman's statistical approach. He believes that the only way that economists can come up with a consensus is to use statistics and probabilities. The sixth is Friedman's causality. He believes that the concepts of cause and effect are ambiguous, instead, we should use endogenous and exogenous concepts in economic models.
Machine summary:
از ایـن رو در برخـورد بـا چنـین اثری نباید از آن بپرسیم چه رهیافت فلسفی را بـه ارمغـان آورده اسـت یـا ایـن کـه نظـرش دربارة مسئلۀ استقرا چیست و این قبیل مسائل ، بلکه باید پرسید که در فرآیند علـم ورزی – که اینجا طبعاً اقتصاد است – چه روشی را پیشنهاد میکند.
عبارت اقتصاد اثباتی از نظر فریدمن ، ناظر بـه علمـی اسـت کـه در آن تمـامی گـزاره هـا اثباتیاند -نه هنجاری و دستوری- نه این که روش اثبات نظریه ها اسـتقرایی باشـد.
چـه آن که فریدمن در روش اثباتی خود از این حیث که پیش بینیهای هـر نظریـه را بـا فکـت هـا مقایسه میکند و در صورت نقض شدن پیش بینی ها دست به ابطال میزنـد، بـه نظـر مـی رسد که هم چون یک ابطال گرا عمل می کند نه یک استقراگرا.
به طور دقیق ه عصارة روش شناسی فریدمن خود را در این گزاره نشـان مـیدهـد: «بـه طور کلی، هر چه نظریه با معنی تر باشد فرض های آن ، ناواقع گرایانه تر اسـت » و دلیـل ایـن ناواقع گرایی را در «سادگی» میداند.
٣. ٢ ناواقع گرایی فریدمنی اگر تنها یک فرضیۀ مبنایی در ف ٥٣ طرح شده باشد، بی شک این ایده است که نظریـه هـای اقتصادی نه بـر حسـب تطـابق فـرض هایشـان بـا واقعیـت بلکـه بـر حسـب تطـابق نتـایج پیش گویانه شان با واقعیت است که باید مورد قضاوت قرار گیرنـد؛ بـه ویـژه ایـن نکتـه کـه واقع گرایانه نبودن فرض های یک تئوری دلیلی برای نگرانی دربارة آن تئوری نیسـت ,kiMa) .