Abstract:
چیرگی انگارة توسعه به مثابه رشد اقتصادی، مهمترین کارکرد نهاد آموزش -عالی را تشکیل سرمایة انسانی برای دستیابی به غایت رشد اقتصادی در نظر گرفته است. اما شکست تجربی این ایده و ظهور نظریههای انتقادی و جایگزین، ضرورت بازتعریف نقش نهادهای کلیدی -از جمله نهاد آموزش عالی در روند توسعه را بیش از پیش برجسته و نمایان ساختهاند. هدف از این مقاله، اندیشه شناسی سیاسی نظریة توسعة انسانی و استخراج دلالتهای سیاستی آن در سامانبخشی حوزۀ آموزش عالی است. بر این اساس از نظریة روایت دلالتی به -عنوان چارچوب مفهومی و روششناسی دلالتپژوهی استفاده شده است. یافته های این مقاله حاکی از آن است که نظریۀ توسعة انسانی به پشتوانة اندیشة سیاسی حاکم بر رویکرد قابلیتها، با فراتر رفتن از دوگانة فرد و اجتماع، ساختار و عاملیت، ارزش و حقیقت، خیر خصوصی و خیر عمومی و یا دولت و بازار، بر نقش مکملی و تکمیلی این عوامل در طراحی و ارزیابی جامعة خوب متمرکز بوده است. در نهایت کاربست این اندیشة جامع و فراگیر در سامانبخشی جامعة آموزش عالی، علاوه بر مشارکت نهاد آموزش عالی در رشد اقتصادی، بر دیگر کارکردهای کلیدی و مغفولماندة این نهاد همچون تقویت آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی در روند توسعه تاکید و توجه کرده است.
Machine summary:
اندیشه شناسی سیاسی نظریۀ توسعۀ انسانی و استخراج دلالت های سیاستی آن در حوزٔە آموزش عالی * الهام حبیبی عباس منوچهری ** *** طاهره میرعمادی رضا مهدی **** چکیده چیرگی انگارۀ توسعه به مثابه رشد اقتصادی، مهم ترین کارکرد نهاد آموزش عالی را تشکیل سرمایۀ انسانی برای دستیابی به غایت رشد اقتصـادی در نظـر گرفتـه است .
یافتـه هـای ایـن مقالـه حاکی از آن است که نظریۀ توسعۀ انسانی به پشتوانۀ اندیشۀ سیاسـی حـاکم بـر رویکرد قابلیت ها، با فراتر رفتن از دوگانۀ فرد و اجتماع ، ساختار و عاملیـت ، ارزش * نویسنده مسئول : دانش آموخته دکتری اندیشه سیاسی، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، تهران ، ایران ehabibi@iscs.
مارتا نوسبام نیز هنوز مـدل توسـعه ای مبتنـی بـر رشـد اقتصـادی را در بسـیاری از حوزه های سیاست گذاری، از جمله آموزش چیره میداند و بر این باور است که در حـوزۀ سیاست گذاری و کاربردی، ایده ها و تئوریهای جـایگزین توسـعه ای بـه طـور بایسـته ای مورد بازاندیشی قرار نگرفته اند (١٥-١٤ :٢٠١٠ ,Nussbaum).
از این رو آمارتیا سِن عامدانه از ارائۀ فهرستی مشخص از قابلیت های اساسی خودداری کرده است و تهیـۀ آن را بـا توجـه بـه هـدف و شـرایط حاکم ، نه جزء وظایف نظریه پرداز، بلکه مبتنی بر به کارگیری عاملیت ، بحث و خردورزی عمومی، تفکر انتقادی و روندی دموکراتیک در هر جامعه میداند.
امـا در رویکـرد قابلیـت هـا، دسـتیابی بـه درآمـد و رشـد اقتصادی، تنها ابزاری برای نیل به شکوفایی انسانی (گسترش قابلیت های فردی) اسـت و نه غایت و هدف نهایی؛ یعنی رویکرد قابلیت ها و توسعۀ انسـانی بـه جـای ارائـۀ تئـوری رقیب ، سعی در تکمیل نظریۀ سرمایۀ انسانی دارد.