Abstract:
تحلیل فلسفی وحی و تکلّم الهی، یکی از ضرورتهای دینی است. بشری بودن الفاظ قرآن کریم، انگارهای است که حداقل از اوایل قرن چهارم هجری، برای تبیین نحوة تکلّم الهی بهوجود آمده است و برخی در این میان برآنند که با توجه به اصل «سنخیت» ممکن نیست قرآن مخلوق بیواسطة خداوند باشد و بنابراین در جریان وحی، تنها معانی بدون شکل بر پیامبر اکرم (ص) نازلشده و ایشان خود به شکلدهی و عربی کردن معانی مبادرت ورزیده است. ازاینرو، پس از تبیین نحوة تمسک قائلان به بشری بودن الفاظ قرآن کریم، به اصل سنخیت، برداشت آنان تحلیل و نقد شده است و چنین به دست آمد که پذیرش اصل سنخیت مانع الهی دانستن الفاظ قرآن کریم نیست و با توجه به مبانی فلسفی، ازجمله مبانی وحدت وجود و تشکیک در وجود، میتوان با فرض پذیرش اصل سنخیت و بساطت ذات، همچنان الفاظ قرآن کریم را مخلوق بیواسطة خداوند دانست
The philosophical analysis of divine revelation and speech is one of the religious imperatives. The humanity of the words of the Holy Qur'an is a notion that has been created at least since the beginning of the fourth century AH to explain the manner of divine speech, and some among them believe that according to the principle of "fidelity" it is not possible to create the Holy Qur'an without the intercession of God And so, in the process of revelation, only unformed meanings have been revealed to the Prophet (pbuh), and he has been able to formulate and Arabize the meanings. Hence, after explaining how they tend to conform to the principle of similarity, their perception is analyzed and criticized. So that the principle of similarity does not prevent divine knowledge of the Qur'anic words, and according to their philosophical foundations, which are more stemming from Sadra's philosophy, including the foundations of the unity of being and existence in existence, one can assume with the assumption of the principle of the harmony and simplicity of nature, The words of the Holy Quran are considered to be God's immediate creation.
Machine summary:
٢. بیان مسأله از سخنان قائلان به بشری بودن الفاظ ، چنین برمیآید که آنان ، برای گریـز از حـلّ و توجیـه ماهیت وحی و تکلّم الهی به آن تمسک کرده اند؛ چنانکه سروش مینویسـد: «کـلام بـاری را عین کلام پیامبر دانستن ، بهترین راه برای حلّ مشکلات کلامی تکلّم باری اسـت » (سـروش ، ١٣٧٨، ١٤) و در جای دیگر مینویسد: «مگر سخن گفـتن خداونـد راهـی دیگـر هـم دارد؟ شما اگر راه حل دیگری برای تبیین معضل سخن گفتن خدا دارید بیـان بفرمائیـد» (سـروش ، ١٣٨٦، مقالۀ بشر و بشیر) بااین حال ، گاه نیز سعی کرده اند دیدگاه خود را با استفاده از قواعـد فلسفی و استناد به آیات قرآن کریم مستدل کنند.
توضـیح آنکـه در این آیات افعالی از بندگان به خداوند نسبت داده شده و آنان به نوعی آلت دسـت خداونـد معرفیشده اند و قائلان به بشری بودن متن قرآن در گام نخست بـه نـاهمگونی آیـات قـرآن کریم از جهت بلاغی و شمول آنها بر ناسخ و منسوخ اشاره میکنند و سپس در گـام دوم بـا تمسک به اصول فلسفی همچون اصل سنخیت ، علیت و ضرورت چنین تبیین مـیکننـد کـه الفاظ قرآن کریم را نمیتوان مستقیماً و بیواسطه به خداونـد نسـبت داد.
(صـدرالمتألهین ، ١٣٦٠، ٦٠٤؛ خمینی، ١٣٨١، ج ٢/ ١٢٥؛ قدردان قراملکی، ١٣٩٦، ٤٦-٤٤) لذا باید صـفات معلـول از جایی (علت ) آمده باشند که این همان سنخیت میان علت و معلول است ؛ امّا ممکن اسـت از سوی باورمندان به بشری بودن الفاظ قرآن کریم ایـن ایـراد مطـرح شـود کـه ناقـدان اصـل سنخیت نیز در ارائۀ دلیل برای نظریۀ ابـداع یـا اختصـاص اصـول علّیـت ، سـنخیت و عـدم جدایی معلول از علت به علل مادی ناتوان هسـتند.