Abstract:
بنیان های نظری فوکو، بارها با چرخش های قابل توجهی همراه بوده است. اما آنچه که تقریبا همهی شارحان فوکو بر سر آن اتفاق نظر دارند، تقسیمبندی دوگانهی دیرینهشناسی- تبارشناسی که بهنوعی مکمل یکدیگر به حساب میآیند یا تقسیمبندی سهگانهی دیرینهشناسی-تبارشناسی- اخلاق است. در این نوشتار، دیرینهشناسی فوکو با رویکردی فرانظری و براساس یک مدل تلفیقی مورد بررسی و نقد قرار گرفته است.این مدل ، منتخبی از منطق فرانظری ریتز مشتمل بر تحلیل برونی-اجتماعی، درونی-اجتماعی، برونی-فکری و درونی فکری نظریه و برنامه پژوهش نظری چلبی مشتمل بر چهار عنصر تحلیلی نظریه شامل لوازم ساخت نظریه، دامنهی مدعیات نظری، کارکردهای نظریه و ساخت نظری) است. نتایج تحلیل فرانظری نشان می دهد که دیرینهشناسی، هرچند کمتر از تبارشناسی مورد توجه پژوهشگران قرار دارد؛ اما علاوه بر اینکه یک رویکرد نظری کارآمد برای پژوهش های تاریخی جامعهشناختی است و نگاهی متفاوت به جامعه، تاریخ، دانش و معرفت را ترسیم میکند، رویکردی روششناختی با دستورالعملها و قوانین مجزا و با ساختاری سیال و منعطف نیز هست که میتواند در پژوهش های تاریخی جامعه شناختی به طور موثری مورد استفاده قرار گرفته و بدانها پویائی ببخشد. از مهمترین نقدهای وارده بر دیرینهشناسی میتوان به مغفول گذاشتن پیچیدگیهای سیاسی و تاریخی؛ ناکامی دیرینهشناسی دانش بهعنوان سوژهی جانشینی برای شناختشناسی؛ خلاء فلسفی و امتناع از جستجوی منبعی معنیدار که بر اساس آن انسان بتواند تعین تاریخی پراکندهی خودش را از درون آن بازیابد.
Foucault’s theoretical foundations have often undergone significant rotations. Foucault’s commentators usually divide his scientific period into the duality of archeology-genealogy or the triad of archeology-genealogy-ethics. In this paper, Foucault’s archeology was analyzed through a meta-theoretical approach based on a combined model. This model is a selection of Ritzer’s meta-theoretical logic (including four external-social, internal-social, external-intellectual, and internal-intellectual approaches) and Chalabi’s conceptual package (including four analytical elements of theory including theory-building equipment, theoretical claims range, theoretical functions, and Theoretical construction). The results show that although archeology is less important to researchers than genealogy; however, in addition to being an efficient theoretical approach to historical, sociological research, it provides a different perspective on society, history, knowledge, and knowledge; It is also a methodological approach with separate guidelines and with a fluid and flexible structure that can be used effectively in dynamic sociological, historical research and make it dynamic. The most important criticisms of archaeology are the neglect of political and historical complexities, the failure of the archaeology of knowledge as the subject of succession to epistemology, and philosophical vacuum and refusal to search for a meaningful source for restoring the scattered historical determination of human
Machine summary:
نتایج تحلیل فرانظری نشان میدهد که دیرینهشناسی، هرچند کمتر از تبارشناسی موردتوجه پژوهشگران قرار دارد، علاوهبراینکه یک رویکرد نظری کارآمد برای پژوهشهای تاریخی جامعهشناختی است و نگاهی متفاوت به جامعه، تاریخ، دانش، و معرفت را ترسیم میکند، رویکردی روششناختی با دستورالعملها و قوانین مجزا و با ساختاری سیال و منعطف نیز هست که میتواند در پژوهشهای تاریخی جامعهشناختی بهطور مؤثری مورداستفاده قرار گیرد و بدانها پویایی ببخشد.
مثلاً، در بررسی مفاهیم دیرینهشناسی، یافتن سطح ظهور مدنظر فوکو ذیل رویکرد فرانظری برونیـ اجتماعی قابلبررسی است و ازبینبردن دستهبندیهای وجود گفتمانی، ازآنجاکه ضد رویههای تثبیتشدۀ درون جامعهشناسی تاریخی است، ذیل رویکرد درونی ـ اجتماعی تحلیل میشود.
4. 3 ابزار تحلیل برای پژوهشهای دیرینهشناسی، کندال و ویکنام (Kendall and Wickham 1998: 27) دستکم هفت ابزار تحلیلی را در نظر میگیرند: ـ ترسیم رابطۀ میان گفتنیها و قابلمشاهدهها؛ ـ تحلیل رابطۀ بین یک گزاره و سایر گزارهها؛ ـ قاعدهمندکردن قوانین برای گزارههای تکرارپذیر (یا برای کاربست گزارهها)؛ ـ تحلیل جایگاه سوژه ـ انسان و گزاره؛ ـ توصیف صورتهای ظهور (ابژه)؛ ـ توصیف نهادهایی که قدرت را در دست دارند و محدودههای عمل گفتمانها را تعیین میکنند؛ ـ توصیف شکلهای (صورتبندیهای) خاص که اشاره به نظام درک یک پدیدۀ خاص با هدف ربطدهی آن به پدیدههای دیگر دارد.
The necessity of Islamic social science, the multiplicity of individual, society, social science and humanities, the importance of agency and structure according to Molla Sadra’s view, and gradual evolution of them are the findings of the book.