Abstract:
در نگاه توحیدی، همه کارها حتی افعال اختیاری انسان، متعلق قضا و قدر الهی است. از سوی دیگر، با توجه به کامل مطلق بودن خدا و احسن بودن نظامش، لازم است که همواره راضی به قضای الهی باشیم. حال وظیفه انسان در موارد کفر و عصیان چیست؟ رضا یا عدم رضا؟ اندیشمندان اسلامی از دیرزمان پاسخهای متعددی به این مسیله دادهاند که مهمترین آنها بدینقرار است: ۱. صاحب رساله قشیریه با تخصیص؛ ۲. برخی عرفا با تفکیک بین قضا و مقضی؛ ۳. میرداماد با تفکیک بالذات از بالعرض؛ ۴. ملاصدرا با تدقیق در معنای قضاء و لازمه آن؛ ۵. ربانی گلپایگانی با تفکیک قضاء تکوینی از قضاء تشریعی؛ ۶. شهید مطهری با تفکیک کار منسوب به خدا از کار منسوب به بنده؛ ۷. راهحل دیگر، توجه به ملاک رضایت و عدم رضایت؛ یعنی حسن و قبح عمل است که به نظر نگارنده ریشه حل مشکل است. در این نوشتار، با طرح و بررسی پاسخهای مذکور به روش توصیفی تحلیلی درصدد حل این معمای اخلاقی هستیم.
According to the monotheistic view all things including man's voluntary actions
are connected with divine decree. The belief in God's absolute perfection and
His unique system is a goosd reason for one's contentment with Divine decree.
The question which arises here is: what is man's duty towards disbelief and
rebellion- consent or discontent? Muslims thinkers have given several answers
to this question, the most important of which are: 1. the author of the Qashiriyya
treatise: specification, 2. some gnostic: separation between divine decree and
what is decreed. 3. Mirdamad: distinction between the two concepts: by-n itself
and by accident, 4. Mulla Sadra: A study of the meaning of divine decree and
the pre requisite for it, 5. Rabbani Golpayegani: separation between ontological
destiny and legislative destiny, Shahid Motahhari: separation between the work
of God and the work of the servant 7. And taking into account the criterion of
content and discontent, that is, the goodness and the badness of the action,
which is, according the author's opinion, the real solution to the problem. Using
a descriptive- analytical method this study tries to solve this moral puzzle the
answers mentioned above.
Machine summary:
هر یک از پاسخها را ابتدا طرح و سپس، به ارزیابی منطقی آن میپردازیم: تخصيص صاحب رسالة قشیریه (376-465)، حل مشکل را در تخصیص میداند؛ به این بیان که ما وظیفه نداریم و نباید به همة قضاهای الهی راضی باشیم و تنها به آن قضاهای الهی باید راضی باشیم که متعلق قضا، کفر و معصیت نباشد: «وَ اعْلَمْ انَّ الْوَاجِبِ عَلِيِّ الْعَبْدِ انَّ يَرْضِي بِالْقَضَاءِ الَّذِي أَمَرَ بالرضي بِهِ اذ لَيْسَ کل مَا هُوَ بِقَضَائِهِ يَجُوزُ لِلْعَبْدِ أَوْ يَجِبُ عَلَيْهِ الرَّضِيُّ بِهِ کالمعاصي وَ فُنُونٍ مِحَنِ الْمُسْلِمِينَ» (قشیری، 1374، ص 298)؛ بدان که واجب بر عبد این است که راضی شود به قضائی که امر شده است به رضای به آن چون هر چیزی که به قضای الهی است جایز نیست یا واجب نیست، که بنده به آن راضی باشد، مانند معاصی و اقسام گرفتاریهایی که برای مسلمانان به وجود میآید.
ارزيابی پاسخ سوم به نظر میرسد اولاً، اشکال محقق طوسی، به فخررازی به صورت قطعی وارد نباشد؛ زیرا ممکن است سخن وی را به همان تفسیر و تحلیل محقق طوسی حمل کرد؛ یعنی میتوان احتمال داد که خود فخررازي هم توجه دارد که کسی که میگوید: راضی به قضای خدا هستم، مقصود وي رضایت به صفتی از صفات الهی نیست، بلکه مقصودش رضایت به مقتضای آن صفت است که میشود مقضی.