Abstract:
حدیث امامیه در گذر زمان تحولاتی را تجربه کرده است. تطور اندیشه ایشان از دوره اهل بیت و انتقال آن از کوفه به بغداد و سپس قم، با فراز و نشیب های گوناگونی همراه بوده است. بوم گرایی و جریان های مؤثر بر هر یک از بوم ها از جمله عوامل جهت گیری های گوناگون در میان اندیشمندان سده های نخستین قلمداد می گردد. در این مجال کوشیده شده در گذر از رویکردهای حدیثی بوم های گوناگون به ویژگی های هر منطقه پرداخته و اثرات آن را بر تفاوت نگرش های فقهی نشان دهد. چه اینکه جریان های غالب بر هر یک از بوم ها توانسته است بر خطی مشی درایی یا روایی حدیث و به تبع آن گوناگونی آراء فقهی، اثر گذار باشد. از این رو با رصد نمودن جریان های غالب در هر منطقه به واکاوی پیوند هر جریان با گفتمان برآمده از مکاتب حدیثی و روایی آن عصر پرداخته و در نهایت اثرات آن بر موضع گیری های فقهی واکاویده شده است
imami hadith has experienced changes over time. The evolution of his thought from the period Ahl al-Bayt and its transfer from Kufa to Baghdad and then Qom, has been accompanied by various ups and downs. Ecology and the currents affecting each of the ecosystems are among the factors of different orientations among the thinkers of the first centuries.In this regard, an attempt has been made to go through the hadith approaches of different canvases the characteristics of each region and to show its effects on the differences in jurisprudential attitudes. What is more, the currents prevailing in each of the canvases have been able to affect the line of the narrative policy or the narration of the hadith, and consequently the diversity of jurisprudential opinions. Therefore, by observing the dominant currents in each region, he has analyzed the connection of each current with the discourse derived from the hadith and narration schools of that era, and finally its effects on jurisprudential positions have been investigated. in this regard, an attempt has been made to go through the hadith approaches of different canvases to the characteristics of each region and to show its effects on the differences in jurisprudential attitudes. the currents prevailing in each of the canvases have been able to affect the line of the narrative policy or the narration of the hadith
Machine summary:
در دوره حضور امامان از افرادي چون زراره بن اعين (د ١۵٠ق )، مؤمن الطاق (د ١۶٠ق )، هشام بن حکم (د ١٧٩ق )، هشام بن سالم (د ١٨٣ق )، يونس بن عبدالرحمان (د ٢٠٨ق ) و فضل بن شاذان (د ٢۶٠ق ) هم چون فقيهان رأيگرا نام برده اند و در دوره غيبت صغري از کليني (د ٣٢٩ق )، ابن وليد (د ٣۴٣ق ) و ابن بابويه (د ٣٨١ق ) هم چون شاخص نص گرايي و در مقابل آن ها اشخاصي هم چون ابن ابيعقيل (د ٠٣٣٠ق ) و ابن جنيد (د ٣٨١ق ) هم چون نمايندگاني از مکتب رأيگرايي معرفي شده اند (نک: ادامه مقاله) اما آن چه در اين ميان به نظر حائز اهميت است ، علت يابي اين تغيير شگرف در تاريخ حديث شيعه است .
چنان چه مدرسي نشان داده است اينان بر اساس روش هاي استدلالي و تعقلي در چهارچوب نصوص قرآن و سنت با استفاده از شيؤە قياس منطقي و نه روش ظني تمثيل منطقي که در عرف فقهي قياس ناميده ميشود، به اجتهاد ميپرداختند (مدرسي طباطبايي، ١٣۶٨ش ، ٣۴-٣۶) با وجود چنين جرياني که تعداد انبوه و جريان اصلي از نسل شاگردان صادقين (ع ) را شامل ميشد؛ اما در نقطه مقابل ، همزمان کساني محدود بودند که تمايل چنداني به عقل ورزي و استنباط در فهم و بکارگيري حديث نداشتند (نک: کشي، ١٣۴٩ش ، ٢٧٩، ۴٨٧) و در صورت وجود امام (ع ) رجوع به عقل جهت پاسخ دادن به مشکلات ديني را امري خلاف اصول و مباني فکري اماميه ميدانستند (نک: همو، ١۴٧-١۴٨؛ کليني، ١٣۶٣ش ، ١/ ٩٢، ١٠٢، ١٠٣).