Abstract:
ادبیّات معاصر عرصۀ بازتاب جریانهای فکری موجود در جامعه به شمار میآید. با وجود تنوّع شاخههای ادبیّات معاصر در جهان و تأثیر و تأثّر آن بر یکدیگر نمیتوان حضور جریانهای بومی را در کشورهای شرقی و تحت استعمار نادیده گرفت؛ جوامعی که به نوعی دوران استعمار را از سر گذراندهاند و در مرحلۀ پسااستعماری میباشند. در پژوهش پیش رو دیدگاه منتقدانۀ پسااستعماری جلال آل احمد - که شامل مجموعه نظریات واکنش به میراث فرهنگی استعمار است- از کتاب «خسی در میقات»، با تکیه به نظریات فرانتس فانون بررسی میگردد. این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی فراهم آمده است. پس از بررسی و انطباق نظریات این دو نویسندة منتقد میتوان گفت جلال آل احمد و فرانتس فانون در یک تفکّر مشترک و همراستا، مطالعات پسااستعماری خود را محدود به غرب نمیکنند، بلکه نقد تصویر خود در نزد خود نیز بخشی از مطالعات پسااستعماری آنان است.
Contemporary literature is considered as the reflection of intellectual trends in the society. Although numerous types of contemporary literature exist all around the world and they all influence one another, the role of native trends in Eastern colonized countries should not be neglected; societies that have elapsed colonization era and have entered post-colonialism stages. The present article intends to study Jalal Al-e-Ahmad’s critical post-colonialism perspectives- including a collection of theories regarding cultural heritage of colonialism- in his book, “Khasi Dar Mighat” based on Frantz Fanon’s theories. This study has been done with a descriptive-analytical methodology. After analyzing theories by these two critics and writers, it could be said that Jalal Al-e-Ahmad and Frantz Fanon both have common thoughts in that they do not limit their post-colonialism studies only to the west, but they believe one’s criticism of their own image should also be considered as a part of their studies.
Machine summary:
در پژوهش پیش رو دیدگاه منتقدانۀ پسااستعماری جلال آل احمد - که شامل مجموعه نظریات واکنش به میراث فرهنگی استعمار است- از کتاب «خسی در میقات»، با تکیه به نظریات فرانتس فانون بررسی میگردد.
پس از بررسی و انطباق نظریات این دو نویسندة منتقد میتوان گفت جلال آل احمد و فرانتس فانون در یک تفکّر مشترک و همراستا، مطالعات پسااستعماری خود را محدود به غرب نمیکنند، بلکه نقد تصویر خود در نزد خود نیز بخشی از مطالعات پسااستعماری آنان است.
مقالۀ رضا خلیلی با عنوان «غربزدگی و هویّت؛ جلال آل احمد و پاسخ به پرسش عقبماندگی» (1383)، مقالۀ سیّد مهدی ساداتینژاد با عنوان «واکنش جریان روشنفکری ایران در برابر لیبرالیسم» (1388) و مقالۀ پسااستعماری از رضا شیرزادی (1388)، با عنوان «مطالعات پسااستعماری، نقد و ارزیابی دیدگاههای فرانتس فانون، ادوارد سعید، هومی بابا» تا حدودی از نظر توجّه به مسألۀ استعمارستیزی به موضوع و هدف این مقاله نزدیک است که البته با توجّه به نگاه عمومی آن دو به مسألۀ غرب، کتاب غربزدگی آل احمد را مدّنظر داشتهاند و همچنین مقالۀ پسااستعماری سیّد علی قاسمزاده (1392)، با عنوان «نقد پسااستعماری داستان بلند سرگذشت کندوها» و مقالۀ «خوانش پسااستعماری از رمان مدیر مدرسه جلال آل احمد» نوشتۀ الهه حیدری، فاطمه حیدری و روحالله نجفی نیز به جریان پسااستعماری در دو اثر داستانی جلال آل احمد (مدیر مدرسه و سرگذشت کندوها) میپردازد.
1-6-2- اقتصاد تک بعدی جلال آل احمد بر این نکته تأکید میکند که اقتصاد تک بعدی و وابسته به صنعت نفت باعث وابستگی هر چه بیشتر چرخة اقتصادی کشورهای استعمار زده به کشور استعمارگر شده است؛ آن هم صنعت نفتی که تجهیزات پالایش و فنّاوری لازم را ندارد و فقط به صورت صادرات مواد خام انجام میگیرد: «مصاحبم جوانکی بود سخت سفید و بیعگال.