Abstract:
مصحف بیبدیل قرآن صاحب دیوان معنایی خاصی است که در رهگذر این دیوان پرمعنا ادبیات عرب جلوه نمایی میکند و صرف و نحو این کلام الفبای این بیان است و نحو کلام همبستگی و ارتباط منسجم مصحف را شامل میشود که حتی حرفش مقصودی بلاغی است که راهنمای اجابت معنای صحیح است. حروف جاره با توجه به عدم استقلال معنایی لیکن محوریت عمیقی در این وابستگی معنایی با هنرنمایی متعلق خویش در اقامه معنای صحیح نقش بسزایی دارد، حروف جاره میتواند پل ارتباطی انتقال معنا را با توجه به شیم شناسنامهای خود به مخاطب برساند حال این وابستگی معنا در سیطره متعلق و ارتباط آن با حروف جر به خصوص در جزء سوم و چهارم قرآن کریم و معنای اصلی و مجازی آن که در کاروان بلاغت است ایفای نقش میکند که متعلق وجوبا یا جوازا با حرف جر وضع نشده همراه میشود، بررسی این واقعه بلاغی بین متعلق و حروف جاره یک سیمای هنر معنایی را ایجاد میکند.
The unique Moshef of the Qur'an has a special semantic divan which is shown in the meaningful diven of Arabic literature and the grammar of this word is the alphabet of this expression, and the syntax of the word includes the solidarity and coherent communication of the Qur'an, which is even a rhetorical meaning that guides the fulfillment of the correct meaning. According to the lack of semantic independence, but the deep centrality in this semantic dependence with its own art, Jareh letters play an important role in establishing the correct meaning. Jareh letters can convey the communication bridge of meaning transfer to the addressee according to their identity card. Now, this dependence of meaning plays role on the domination of belonging and its relation with the Jar letters, especially in the third and fourth parts of the Holy Quran, and its main and virtual meaning, which is in the caravan of rhetoric, that accompanied to the Jar letter. This rhetorical event creates a semantic art image between the belonging and the Jareh letters.
Machine summary:
به اضافه اگر يک کلمه ، چنـد معناي حقيقي و ثابت داشته باشد ميتوان نتيجه گرفـت کـه چنـد کلمـه مختلـف هـم ميتوانند يک معنا داشته باشند، که در اين صـورت بـراي بيـان يـک مفهـوم ، دقـت در چينش کلمات ، معنا نخواهد داشـت و مـثلا کـاربرد (إلـي) و (لــ) بـا فعـل (هـدي) در عبارت هاي زير تفاوتي نخواهد داشت : ﴿ومن يعتصم بالله فقدهدي إلي صراط مستقيم ﴾(آل عمران /١٠١) ﴿الحمدلله الذي هدانالهذا﴾(اعراف /٤٣) در عبارت اول هدايت با حرف (إلي) و در عبارت دوم با حرف (لـ) به کار رفته اسـت [ابن عاشور التونسي، ١٩٦٤م ، ج ١: ١٨٤] حال با توجه به اينکه قرآن ، کلام الهي و نشانه جاويدان اوست و ممکن نيست در دو عبارت همسان ، بدون هيچ هدفي دو حرف متفاوت به کار گرفته شود، پذيرش اين مسأله ، ميتواند بسياري از موارد اعجاز بياني را که مربوط به جانشيني حروف معاني است زير سؤال ببرد، و مثلا جانشيني دو حروف (لـ) و (إلـي) صرفا اتفاقي، تلقي گردد.
از نمونه آياتي که ميتـوان با تکيه بر اين قول ابن هشام ذکر کرد آنجاست که حق تعالي فرموده است : ﴿إذتصعدون وراتلوون علي أحدوالرسول يدعوکم في أخراکم فأثابکم غمابغٓم لکيلا تحزنواعلي مافاتکم وراماأصابکم والله خبيربماتعملون ﴾(آل عمران /١٥٣) «[ياد کنيد] هنگامي که در حال گريز [از کوه ] بـالا مـيرفتيـد و بـه هـيچ کس توجه نميکرديد؛ و پيامبر، شما را از پشت سرتان فرا ميخواند و پـس [خداوند] به سزاي [اين بي انضباطي] غمي بر غمتان [افزوده ]، تا سـرانجام بر آنچه از کف داده ايد و براي آنچه به شما رسيده است اندوهگين نشويد، و خداوند از آنچه ميکنيد آگاه است » طبري در مورد اين آيه ميگويد که (غما بغم ) در معناي (غما علي غم ) ميباشد و هر دو استعمال را جايز ميداند و تفاوتي ميان معاني آن ها قائل نميشـود و آن را بـه ماننـد ١٥٢/ فصلنامه مطالعات قرآني، سال دوازدهم ، شماره ٤٦، تابستان ١٤٠٠ آيه ﴿و رأصلبنکم في جذوع النخل ﴾(طه /٧١) ميداند.