Abstract:
شاید یکی از محوریترین ایدههای کانت که تمام دورههای کار پیگیر فکری او را به یکدیگر متصل میکند، ایده طبیعت بهطور کل باشد. طبیعت بهطور کل برای کانت معادل تمامیّت و کلیّت است. قاعده این ایده بنیادین چنین است: جزئیات سرانجام باید تحت امر کلی واقع شوند تا قابل تبیین باشند. اما جالب توجه این است که این قاعده کلی که در سه دوره کار فکری کانت بدون تغییر باقی میماند، در هر دوره دلالت خاصی پیدا میکند. لذا ما در پی پاسخ به این سوال هستیم که کانت چگونه از طبیعت به عنوان امر عینی شروع میکند و سپس به طبیعت همچون ایدهآل عقل محض میرسد یا آن را همچون تمامیّت ضروری برای قوّه حکم لحاظ میکند و از آنجا به طبیعت همچون امری که دارای الزامات حقوقی است میرسد اما چنین تبدلی به طبیعتِ حقوقی و تاریخی تنها در صورتی ممکن میشود که به قوّه حاکمه تأملی -زیباییشناختی، غایتشناختی- توجه داشته باشیم. چرا که دقیقاً قوّه حاکمه تأملی است که ابزار لازم را در اختیار کانت میگذارد تا طبیعت را همچون تمامیّتی بنگرد که غایتش تحقق حقوق است. طبیعت در این معنا امری است که امیدواری را به نوع انسانی عرضه میکند.
Perhaps one of the most pivotal ideas of Kant which connects all of the periods of his continuous intellectual work is the idea of the nature as the whole. According to Kant the nature as the whole is equivalent to totality and universality. This is the rule of the fundamental idea: the particulars finally must be under the general in order to be explicable. But it is interesting to note that this general rule which remains unchanged in Kant’s three periods of intellectual work has a special meaning in each period. So we seek to answer the question of how Kant begins with the nature as the objective and then reaches the nature as the ideal of the pure reason and consider it as the necessary totality for the power of judgment and from there reaches the nature as something that has legal requirements. But such a transformation into the legal and historical nature is possible only if we pay attention to the power of reflective judgments which are contained of aesthetic and teleological judgments. Because it is the power of reflective judgment that provides Kant with the necessary tools to view the nature as a totality whose purpose is the realization of rights. In this sense the nature is something that offers hope to the human race..
Machine summary:
لذا ما در پي پاسخ به اين سوال هستيم که کانت چگونه از طبيعت به عنوان امر عيني شروع ميکند و سپس به طبيعت همچون ايده آل عقل محض ميرسد يا آن را همچون تماميت ضروري براي قوه حکم لحاظ ميکند و از آن جا به طبيعت همچون امري که داراي الزامات حقوقي است ميرسد اما چنين تبدلي به طبيعت حقوقي و تاريخي تنها در صورتي ممکن ميشود که به قوه حاکمه تأملي -زيباييشناختي، غايت شناختي- توجه داشته باشيم .
اما او همچنين استدلال ميکند که براي تبيين سلسله حالاتي که در جوهرهايي که در معرض تغيير واقع ميشوند اين اصل به يک رشته امور فيزيکي يا تاثيرات واقعي ميان جوهرها نيازمند است و نه صرفا يک هماهنگي پيش بنياد بدون تاثير متقابل واقعي » (Guyer, 1987: 12) پس کانت در مواجهه با نگرش لايپنيتز معتقد است که اگر طبيعت را حاصل تجمع اين نيروها بدانيم هيچگاه نميتوانيم کليت را تبيين کنيم ، چراکه بين اين مراکز نيرو حداکثر ميتوان قائل به توافق شد؛ درصورتي که با توافق نميتوان رابطه جزء و کل را به مثابه رابطه جواهر و مکان توضيح داد.
اما اين حرکت چگونه ممکن شد؟ کانت چگونه مفهوم طبيعت به طور کل را که در دوره پيشانقدي به عنوان کليت واقعي براي اجزاي متقابل و نيز علت عالم محسوس ، پرداخته بود به عنوان ايده آلنظام مندي متعلق به عقل نظري، وارد دوره نقدي فلسفه اش ميسازد؟ و سپس چنان تغييراتي را بر آن اعمال ميکند که آن به عنوان کليت خود حامل الزامات حقوقي ميگردد؟ در بخش هاي آينده به اين مسأله خواهيم پرداخت .