Abstract:
از منظر عارفان مسلمان و برخی علمای علم اخلاق، قرب اختیاری به خداوند ماهیتی جز تخلق به اخلاقالله ندارد. در این تصویر، ابتداییترین پرسشها این خواهد بود که آیا اساسا میتوان خداوند را دارای اخلاق و متصف به صفات اخلاقی دانست؟ و آیا اساسا میتوان همان اخلاق حاکم بر مناسبات انسانی را به خداوند نیز نسبت داد؟ این پژوهش با رجوع به قواعد کلی متخذ از نصوص دینی و با عنایت به تحلیلهای عرفانی صورتگرفته از آن و نیز بررسی تعاریف لغوی و اصطلاحی اخلاق در مناسبات انسانی، به امکانسنجی ثبوت اخلاق برای خداوند پرداخته است که با مواجههای اجتهادی و رویکرد استنادی، اصطیادی و استنباطی با قواعد، آیات و احادیث ناظر به موضوع و نیز تعریف واژه اخلاق، به این سوال پاسخ داده است. با استناد به اصول هستیشناختیای چون «ثبوت و تحقق اصل و منبع هر خیر و کمالی در نزد خداوند»، خلق نیکو در میان آدمیان، منبع و مستند وجودیای جز اسماءالله نخواهد داشت. احادیث ناظر به این موضوع که مستند ادعای عارفان گشته، بر فرض ضعف سند، بر اساس همین قواعد کلی تایید میگردد. این در حالی است که واژه «اخلاق»، بهلحاظ لغوی و نیز بهلحاظ اصطلاحی، متمکن از تحمل انتساب اخلاق به خداوند است؛ بهشرط آنکه با نقب زدن به روح معنا در هر یک از قیود توضیحی تعاریف، ساحت خداوند را از محدودیتهای متبادر به ذهن بهدلیل انصرافات حاصل از غلبه استعمال تعاریف در اخلاق حاکم بر مناسبات انسانی، پیراسته کنیم.
Machine summary:
مقدمه مقصود از اخلاقالله در اين نوشتار، اخلاق مبتني بر اسم اعظم الله بهعنوان تعيّن اول و سرسلسلة تعين ثاني در صقع ربوبي با وصف شموليت بر اسمهاي زيرمجموعة آن است؛ اما بر اساس تعاريف لغوي و اصطلاحي ارائهشده از اخلاق، آيا ميتوان متناظر با همان منطقي که در علم کلام و اصول فقه از اعقل بودن خداوند در ميان عقلاي عالم، از جمله انسانها، سخن راندهاند و از آن استفادههاي کلامي و اصولي شده است، از «اعدل» بودن، «اصدق» بودن، «اغْير» بودن، «أکرم» بودن و بيشماري از ديگر فضايل اخلاقي که در ميان انسانها رايج است، براي خداوند سخن گفت تا در نتيجه، اتصاف خداوند به صفات اخلاقي را ممکن دانست؟ در اين مقاله با برشمردن برخي قواعد کلي مورد استناد عارفان و احاديث ناظر به اين موضوع و نيز امکانسنجي مفهومشناسانه، اين موضوع پردازش خواهد شد.
پيشينه سخن از اخلاقالله، هم در ميان نصوص ديني و مفسرين آن به هدف تحريض متعبدين به تخلق بدان و هم در ميان صاحبنظران فلسفة اخلاق در مغربزمين و مشرقزمين بهجهت تکميل نظام اخلاقيشان مبني بر اينکه آيا خداوند نيز مشمول احکام اخلاقي است يا خير، ديده ميشود؛ اما بيش از همه، عارفان مسلمان به اين موضوع پرداخته و آن را مورد مداقههاي علمي و مبناي کار سلوکي خويش قرار دادهاند؛ ولي آنان در رويکردي واحد، موضوعِ امکان ثبوت اخلاق براي خداوند را يا امري بديهي و بينياز از اثبات انگاشتهاند يا بهمثابة اصول موضوعه تلقي کردهاند و سپس تمرکز خويش را بر مباحث ناظر به «تخلق» و چگونگي آن مبذول داشتهاند.