Abstract:
با به قدرت رسیدن دولت شیعی صفوی در همسایگی خلافت عثمانی، برای توجیه جنگ میان دو مذهب اسلامی، تمسک به تبرا از سوی آنها میتوانست برای ترغیب سربازان جهت تن دادن به جنگ با دیگری، راهگشا باشد؛ لذا شاهد کاربرد سیاسی گستردۀ این حکم فقهی، از سوی صفویان هستیم. مقالۀ حاضر، به بررسی ده قرارداد از دوران صفوی تا قاجار، با هدف پاسخ به چند پرسش تالیف شده است: تبرا به عنوان یک حکم فقهی چه تاثیری در عرصۀ سیاسی روابط ایران و عثمانی داشته است؟ صفویان در کدام یک از این معاهدات از تبرا منع شده اند؟ و این که در برابر این الزام، عثمانی ها چه تعهدی را پذیرفته اند؟ تحقیق حاضر که با روش پژوهشِ تاریخیِ مبتنی بر تحلیل انجام پذیرفته، نمایانگر این واقعیت است که فرمانروایان دو کشور هر گاه منافع شان ایجاب میکرد، از تبرا به عنوان حربهای سیاسی برای مقابله با دیگری بهره بردهاند. دیگر اینکه در سرتاسر دوران صفوی منع از تبرا جزء بندهای ثابت همۀ قراردادهای ایران با عثمانی است.
With the rise of the Safavid Shiite government in the neighborhood of the Ottoman Caliphate, their reliance on Tabra to justify war between the two religions could pave the way for persuading soldiers to go to war with each other; Therefore, we are witnessing the widespread political application of this jurisprudential ruling by the Safavids. This article examines ten contracts from the Safavid period to the Qajar period, with the aim of answering a few questions: As an jurisprudential ruling, what effect has Tabra had on the political arena of Iran-Ottoman relations? In which of these treaties are the Safavids forbidden from Tabra? And what obligation did the Ottomans accept in the face of this obligation? The present study, conducted through the method of historical research based on analysis, reflects the fact that the rulers of the two countries, whenever their interests demanded, used Tebra as a political weapon to oppose each other. Another is that throughout the Safavid period, the prohibition of Tabra was a fixed clause in all Iranian contracts with the Ottomans.
Machine summary:
درايـن مقالـه تـلاش شـده است با نگاهي بهدهقرارداد صلح آماسيه ، استانبول يکم و دوم ، ايروان، ذهاب، کرکوک، کـردان، ارزنـه الروم اول و دوم و نهايتا، قرارداد مربوط به امور حجاج و زايران ايراني(١٨٩٢م )،کـه در آنهـا بـه امـور مربوط به حجاج و زايران ايراني پرداخته شده است ،بازتاب عنصر منع تبراـ به عنـوان يکـي از عوامـل مهم اختلاف ميان دو کشورـرا در اين قراردادها بررسي کرده، به اين سوالات پاسخ بدهيم که تبرا بـه عنوان يک حکم فقهي چه تاثيري در روابط ايران و عثماني داشته است ؟ ايراني ها در کدام يک از اين معاهدات از تبري منع شده اند و اين که در قبال اين الزام، عثماني ها چه تعهدي را پذيرفته اند؟ فرضيهبراي پاسخ به پرسش اول مبتني بر اين است کهتبرا در اين دوران کاربردي کاملا سياسي به خود گرفته است .
از آنجا که در متن قراردادهاي بسته شده ميان ايران و عثماني واژه هاي سب و لعن به کار رفتـه است ، براي تبيين بهتر بندهاي مربوط به منع تبرادر اين نوشتار ناگزير از ارائۀ تعريـف ايـن کلمـات و برداشت هاي متفاوت از آنها هستيم .
در مجموع، مي توان گفت با اين که گزارش هاي بسياري در دست است که نشان مي دهد در دورة قاجاريه ، تبراجويي همچنان در ميان عوام رايج بوده و حتي مراسمي چون عمرکشان، هرچند بـه طور غيررسمي، برگزار ميشده است ،ولي در هيچ يک از قراردادهايبسته شده ميان ايران و عثماني، در اين دوره ايراني ها از تبرا منع نشده اند.