Abstract:
این مقاله درصدد است تا با روش توصیفی ـ تحلیلی و با تکیه بر آثار اصلی توماس آکویناس و ملامهدی نراقی مفهوم رذیلت و گناه و نیز ارتباط آنها با یکدیگر را به صورت مقایسهای بررسی کند. از نظر آکویناس و نراقی، رذیلت در مقابل فضیلت قرار دارد. مفهوم «رذیلت» از جهت انسانشناختی حاکی از نوعی ناسفتگی درونی و روحی انسان است و «گناه» جنبه عملی و بروزیافته رذیلت و نافرمانی عملی از دستورات خداوند است. گناه فعل بد و رذیلت عادت بد است. رذیلت منشا گناه است و گناه در اخلاق دینی به کار می رود و مربوط به نافرمانی در احکام است و چه بسا به صورت موردی اتفاق بیفتد، اما رذیلت در اخلاق فلسفی به کار برده می شود و امری درونی محسوب می شود. رابطه گناه و رذیلت مثل رابطه شریعت و اخلاق است. در برخی موارد مصداق واحدی دارند، اما اخلاق فراتر از شریعت است. ممکن است کسی مرتکب گناه نشود، اماگرفتار رذیلت باشد. پس کسی که احکام شریعت را رعایت می کند لزوماً فضیلتمند محسوب نمیشود
This article tries to study comparatively the two concepts of vice and guilt and their relationship to each other in a descriptive-analytical method and based on the main works of Thomas Aquinas and Mullah Mehdi Naraghi. For Aquinas and Naraghi, vice is the opposite of virtue. From an anthropological point of view, the concept of "vice" indicates a kind of inner and spiritual immaturity of man, and "sin" is a practical and manifested aspect of vice and practical disobedience of Allahchr('39')s commands. Sin is a bad deed and vice is a bad habit. Viciousness is the source of sin, and sin is used in religious morality and is related to disobedience to the rules, and it may happen occasionally. But vice is used in philosophical morality and is considered as an internal matter. The relationship between sin and vice is like the relationship between Shariachr('39') law and morality. In some cases they are used interchangeably, but morality is beyond the Shariachr('39') law. One may not commit a sin, but be vicious. Therefore, one who observes the rules of the Sharichr('39')a is not necessarily considered virtuous.
Machine summary:
اين رويكرد در علم اخلاق به آكويناس اجازه ميدهد تا نشان دهد سعادت طبيعي وجود دارد، همانطور كه در دين سعادت فراطبيعي وجود دارد (Aquinas, Disputed Questions, xxxiii) به هرحال، توماس در بحث فضيلت و رذيلت هم بحث فلسفي ميكند، هم دغدغه الاهياتي خود را دنبال ميكند.
براي اينكه ماهيت رذيلت از نظر توماس آكويناس روشن شود بايد ببينيم رابطه رذيلت و فضيلت (Virtue) و نيز رابطه رذيلت و طبيعت (Nature) چيست؟ 1.
(ايلخاني، 1382: 409) نكته قابل توجه اين است كه توماس علاوه بر اينكه در حوزه كلام، عقل طبيعي را مبنا قرار ميدهد در حوزه اخلاق نيز از عقل طبيعي بهعنوان معيار استفاده ميكند.
چراكه آكويناس رذيلت را براساس دو سوي افراط و تفريط نظريه اعتدال ارسطويي مشخص كرد و گناه را سرپيچي از دستورات الاهي كه در كتاب مقدس بيان شده است، ميداند.
رابطه رذيلت و گناه مرحوم نراقي رذايل را خويها و صفاتي ميداند كه متمايل به گناهان هستند و معتقد است كه اخلاق زشت و نكوهيده قلب آدمي را رستنگاه و كشتزار گناهان ميسازد و هركه قلب خود را از آنها پاك نكند عبادات ظاهري مفيد فايده و مايه كمال نخواهد بود و يا همچون بيمار مبتلا به گري (جرب) است كه به او دستور داده اند هم پماد ماليدني به كار ببرد و هم شربت بخورد تا ماده بيماري از درون زايل شود و او فقط به ماليدن پماد بسنده نمايد و خوردن دارو را رها نمايد كه در اين حال ماده بيماري در درون او وجود دارد و اگر هم در نقطهاي از بدن چرك و جوش و گري از بين برود باز از جاي ديگر سربرميآورد.