Abstract:
بررسی مسأله وحدت وجود از نگاه ابن عربی اهمیت خاص دارد زیرا وی عارفی است که سعی دارد به تجارب عرفانی خود وجه عقلانی دهد. نظریه وحدت وجود با اشکالات و ابهام های عدیدهای مواجه است.یکی از این ابهام ها،مساله انحلال یا عدم انحلال ذات سالک است.در عبارات ابن عربی هم شواهدی دال بر پذیرش کثرت و عدم انحلال ذات وجود دارد و هم شواهد دال بر وحدت محض و انحلال ذات.
هرچند ابن عربی یکی از مراتب فنا را فنای ذات می داند اما دقت در عبارت وی نشانگر این مطلب است که مراد وی از فنا، انحلال و نیستی کامل ذات سالک نیست.ضمن اینکه به لحاظ مبانی عرفان نظری دست ما برای توجیه و فهم شواهد دال بر انحلال ذات خالی نیست و می توان این شواهد را به یکی از چهار نحو توجیه نمود.به این نحو که تعابیری که دال بر وحدت محض وانحلال ذات انسان و هر نوع کثرت دارند را بیانگر وحدت شهود بدانیم یا این عبارات را ناظر به فنای صفات سالک بدانیم یا اینکه با تحلیل معنای وجود و عدم در اندیشه ابن عربی این شواهد را تبیین کنیم و یا منشا این ناسازگاری را این بدانیم که آنگاه که شیخ کثرت را به صورت مطلق نفی می کند در حالت فنا و مکاشفه بوده و عرفا در حالت فناء از تجربة خویش به نحوی سخن میگویند که در حالت صحو و بقا همان را به نحو دیگری تعبیر می کنند.
Investigating the issue of “unity of being” from Ibn Arabi’s angle of look has a particular significance because he was a mystic who tried to bring rational dimension into his mystical experience. The theory of unity of being is faced with several problems and ambiguities amongst which is the dissolution or non-dissolution of the essence of the mystic. Some evidences in the writings of Ibn Arabi submit proof on his adoption of plurality and non-dissolution of essence while some other prove the reverse, i.e. absolute unity and dissolution of the essence. Though it seems that Ibn Arabi believes that a level of annihilations is the annihilation of the essence, a more profound analysis of his view reveals that he is not intending an absolute annihilation or extinction of the mystic’s essence. In addition to that, justification and understanding the evidence on the dissolution of existence is possible on the basis of the foundations of theoretical mysticism. Accordingly, four different justifications are available: consider all the interpretations proving absolute unity and dissolution of human essence or any other type of plurality as proofs on unity of intuition; or as proofs on annihilation of the attribute of the mystic; or explain these evidences through analyzing the meaning of existence and nothingness in thoughts of Ibn Arabi; or conclude that when the Sheikh (Ibn Arabi) rejects plurality in an absolute terms, he has been in a state of annihilation or revelation and the mystic say in the state of annihilation denotes a different meaning from the say in the state of annihilation.
Machine summary:
به اين نحو که تعابيري که دال بر وحدت محض و انحلال ذات انسان و هر نوع کثرت دارند را بيانگر وحدت شهود بدانيم يا اين عبارات را ناظر به فناي صفات سالک بدانيم يا اينکه با تحليل معناي وجود و عدم در انديشه ابن عربي اين شواهد را تبيين کنيم و يا منشأ اين ناسازگاري را اين بدانيم که آنگاه که شيخ کثرت را به صورت مطلق نفي مي کند در حالت فنا و مکاشفه بوده و عرفا در حالت فنا از تجربۀ خويش به نحوي سخن مي گويند که در حالت صحو و بقا همان را به نحو ديگري تعبير مي کنند.
گاه گرايش شديد به وحدت محض دارد به نحوي که به نظر ميرسد که جز براي حق تعالي براي هيچ چيز ديگري قائل به وجود نيست و گاه به گونه اي سخن ميگويد که خواننده چنين در مييابد که ابن عربي عالم هستي و کليه موجودات آن را خدا ميداند و گاه به صراحت تکثر را تأييد ميکند.
٣. يا اينکه متذکر ميشود که نبايد کثرت را به معناي تحقق ما سوي الله پنداشت بلکه ماجرا اين است که حق در دنيا پيوسته براي قلب ها تجلي ميکند و خواطر انسان از تجلي او متنوع ميشود ولي جز اهل الله کسي اين نکته را در نمييابد همچنان که ايشان اند که ميدانند اختلاف ظاهري که در دنيا و آخرت ميان موجودات ظهور مييابد چيزي غير از تنوع خدا نيست (ابن عربي، ١٣٧٠ الف :٤٧٠).