Abstract:
انگیزۀ و هدف اصلی تامس کوهن از تدوین کتاب ساختار انقلابهای علمی، ارائه تحلیلی در حوزۀ تاریخ فلسفۀ علم و تبیین دگرگونیها و استمرار نهاد علم است. کوهن که تحصیلات خودش را در فیزیک (مهندسی هیدرولیک) تا درجه دکتری بهپایان رسانده، بیشتر به تاریخ فلسفۀ علم (یا بهگفته بعضی، تاریخ و فلسفۀ علم)گرایش داشت. او تحتتاثیر آموزههای افرادی مانند ماکس پلانک، الکساندر کوَیره و جیمز کاننت (رئیس دانشگاه هاروارد در زمان تحصیل نویسنده در آن دانشگاه) به این گرایش علاقهمند شد. علاوه بر این افراد، لودویگ ویتگنشتاین و استنلی کَیول بر کوهن و علاقهمندی او به رویکرد هرمنیوتیک بسیار موثر بودند. او در این کتاب، که در زمان خود (دهۀ 1960) کاری بهواقع نوآورانه بود، مفاهیم مهمی را بهکار میگیرد که شاید مهمترین آنها ”پارادایم“ و ”اجتماع علمی“ باشد. مناسباتی که کوهن بین این دو مفهوم بیان نموده در توسعه جامعهشناسی علم تاثیر فراوان داشته است. هدف اصلی این مقاله، بازخوانی نقادانۀ این اثر مهم از دید جامعهشناختی است.
The aim of Thomas Kuhn in writing “The Structure of Scientific Revolutions” was to prepare an analysis in the field of the philosophical history of science and to explain the changes and continuity of scientific institutions. He studied physics at Harvard University but he was more interested in philosophy of science history. Kuhn’s mind was deeply impressed by Alexandre Koyre´, Max Planck, and James Conant, also his interest in hermeneutics was motivated by Ludwig Wittgenstein and Stanley Cavell. This book which was really innovative in its own time (1969s) brought about some important concepts that most frequented ones would be “paradigm” and “scientific community”. For Kuhn, the relations between these two concepts had an important role in the development of the sociology of science. Perhaps it could be said that the same as Kuhn was influenced by his predecessors, his posterities were impressed by Kuhn in their views in the field of sociology of science.
Machine summary:
4. تحلیل درونی اثر هرچند ترجمة فارسی ساختار انقلابهای علمی که انتشارات سمت آن را چاپ و منتشر کرده، در گروه کتابهای فلسفی دستهبندی شده است، بهنظر میرسد کوشش اصلی کوهْن بیشتر در حوزۀ فلسفة علم بوده است و نه بیشتر.
کوهْن در صفحة نخست فصل دوم کتاب (با عنوان «راه بهسوی علم هنجاری»/ The Rout to Normal Science)، مینویسد در این نوشتار، علم هنجاری عبارت است از پژوهشهایی که بهطور اساسی بر یک یا چند دستاورد علمی استوار شدهاند؛ دستاوردهایی که اجتماع علمی برای مدتزمانی شالودة کاوشهای افزونتری قرار میدهد.
البته وجود این مفهوم نهفقط بهخاطر فراوانی کمّی آن، که درواقع شاید از نظر کیفی و محتوایی یکی از دوسه موضوع محوری این کتاب است، ولی گویی خود کوهْن هم بهدلیل توجه بیشتر به مفاهیمی مانند پارادایم، علم هنجاری، و انقلاب علمی به اهمیت این مفهوم بهحد کافی پی نبرده است و احتمال دارد که بهدلیل پرسشها و نقدهایی که خوانندگان نخستین نشر کتاب (در چاپ به زبان اصلی) بر او داشتهاند، بر این امر آگاهی یافته است و در بخش پایانی، با عنوان «پینوشت 1969» در ویرایش دوم کتاب مینویسد: «اگر قرار بود این کتاب مجدداً نوشته شود، با بحثی دربارة ساختار اجتماع علمی شروع میشد؛ مبحثی که اخیراً موضوع پژوهشهای جامعهشناختی مهمی شده است و مورخان علم نیز آن را بهتازگی جدی گرفتهاند» (کوهن 1390: 216؛ Kuhn 1970: 176).
نکتۀ دیگری که در ارتباط با «اجتماع علمی» در ذهن کوهْن وجود داشت این بود که او بهموازات «علم هنجاری جاافتاده» از «اجتماع علمی جاافتاده» (matured scientific community) نیز بحث میکند که تشخیص پارادایم چنین اجتماعی با سهولت میسر است (همان: 75؛ Kuhn 1970: 43).