Abstract:
این مقاله به واکاوی مساله بداء بر طبق دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی و میرداماد به روش توصیفی – تحلیلی می پردازد. مساله بداء دارای سابقه طولانی است و اندیشمندان و متفکران زیادی در مورد آن اظهار نظر کرده اند من جمله خواجه نصیرالدین طوسی و میرداماد. با توجه به اینکه این موضوع همواره در طول تاریخ مورد بحث بین نخبگان اسلامی بوده است و هنوز نیز این اختلافات در جهات مختلف ادامه دارد لذا این مقاله قصد دارد تا نظرات دو تن از دانشمندان و متکلمان بزرگ شیعه را بیان و با یکدیگر مقایسه کند. از نظر آنان، بداء و نسخ دارای یک واقعیت اند و تنها حوزه کاربردشان متفاوت است: نسخ در امور تشریعی و بداء در امور تکوینی است. نسخ بیانگر انتهای حکم تشریعی و محدودیت زمانی آنهاست. بداء نیز در حوزه امور تکوینی بیانگر انتهای اتصال افاضه و محدودیت زمانی هستی موجودات مادی است. قلمرو وقوع بداء، عالم ماده است و عالم دهر و سرمد، مبرا از وقوع بداء هستند. کیفیت اسناد بداء به خداوند، بیانگر کیفیت ارتباط حادث با قدیم و متغیر با ثابت است. در اندیشه میرداماد، امور تدریجی دارای دو جهت اند: از یک جهت با عالم دهر نسبت دارند و به این اعتبار، متصل و ثابت اند و از جهت دیگر با عالم سیلان و مادی، نسبت دارند و به این اعتبار، تدریجی و متبدل اند. از جهت اول، به ثابت حق واجب بالذات مستند هستند و از جهت دوم واسطه استناد حوادث زمانی به واجب هستند.
Machine summary:
خواجه در برخیاز آثارش در این موضوع مطالبی گفته که اندیشه وران موضع گیری های متفاوتی نسبت به آن داشته اند؛ برخی دانشیانْ بدون نقد خواجه مشابه سخنان او را در آثار خود انعکاس داده اند، برخی اندیشمندان قرن یازده و دوازده به شدت خواجه را نقد کرده، معتقد بوده اند که وی با تبیینی که از بداء داشته، این عقیده را اساساً منکر شده است و برخی محققان معاصر، در مقام توجیه نظریه خواجه درباره بداء برآمده و از دیدگاه او دفاع کرده اند و مطالبی را که درباره بداء در آثار خواجه انعکاس یافته، مغایر و مخالف بداءِ مورد پذیرش شیعه ندانسته اند.
3-دیدگاه ملاصدرا در مورد دیدگاه میرداماد ملاصدرا در نقد استادش میرداماد نوشته است: و اما آنچه سید و استاد ما افاده فرموده مناقشه دارد؛ زیرا حتی اگر بتوان پذیرفت که امر تکوینی قابل انتها و انقطاع است (چنان که حوادث زمانی این گونهاند) ولی بداء از دو جهت با آن مخالفت دارد: اول آنکه گاهی بداء در امر تشریعی هم رخ میدهد؛ همچنان که خداوند به حضرت ابراهیم (علیه السلام) دستور به ذبح [فرزندش] اسماعیل (علیه السلام) داد [و بعداً او را از انجام ذبح باز داشت].
علامه شعرانی معتقد است تبیینهایی که بداء را همان نسخ میدانند و تبیینی که بداء را به امور تکوینی اختصاص میدهد، در این امر مشترکند که بداء به معنای نفی آنچه ابتدا مقدر شده بوده، نیست؛ بلکه مراد از بداء قطع استمرار چیزی (واقعهای مانند حیات اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام) است که در برخی نوشته ها وجود آن ثبت شده بود.
این گروه از عالمان کوشیده اند از خواجه دفاع کرده و ثابت کنند ایشان منکر بداء نیست و بدائی را که خواجه در کتاب تلخیص المحصل نقد کرده، غیر از بدائی بدانند که مورد پذیرش شیعه است.