Abstract:
بیان مسئله
خانه به عنوان بستری برای زندگی انسان که با تمام ابعاد زندگی او در ارتباط است، در طی چند دهه گذشته، به صورت قفسی بی روح درآمده و برای ساکنان خود مفهومی از خانه را تداعی نکرده است. در این راستا شناخت مولفه های کالبدی معنابخش به خانه به عنوان یک مکان، می تواند در ایجاد مکان های معنادار برای انسان مفید واقع شود.
هدف پژوهش
هدف تحقیق، بازگشت به معنای خانه و شناسایی مولفه های کالبدی تجلی بخش معنا با استفاده از رهیافت پدیدارشناسی و کاربست مفاهیم آن به منظور کیفیت بخشی به خانه های امروزی است.
روش پژوهش
این مقاله با رویکردی کیفی و به روش گرانددتیوری انجام شده و داده ها با استفاده از اجماع سه شیوه گردآوری شده است. در این راستا ابتدا با تکیه بر اسناد کتابخانه ای، به مطالعه مفاهیم، نظریه های مرتبط با معنای مکان در پدیدارشناسی و ابعاد هستی انسان پرداخته شده است. در ادامه به منظور تبیین مولفه های کالبدی معنابخش به خانه با استفاده از مفاهیم نظری پدیدارشناسی و بر پایه مطالعه هستی شناسانه، داده های به دست آمده، در محیط نرم افزار ۲۰ MAXQDA تحلیل شده، سپس با استفاده از کدگذاری های باز، محوری و انتخابی، داده ها به مفاهیم، مقوله و سپس مولفه تبدیل شده است. براساس مصاحبه ها، ۱۹۷ کد استخراج شده است. مصاحبه شوندگان شامل سه گروه بوده اند و داده های به دست آمده پس از مصاحبه با جمعا ۳۵ نفر به اشباع نظری رسیده است.
نتیجه گیری
با توجه به مطالعات انجام شده، پنج مولفه شامل فضا، حیاط، تزیینات، نور و مبلمان از عوامل کالبدی تجلی بخش معنا در خانه هستند که هر کدام اشاره به معنایی دارند. با توجه به پایه هستی شناسانه این مقاله، خانه برای انسان، زمانی مفهوم خانه را می دهد که فراتر از بعد کالبدی، بازنمایی از هستی او که همانا توجه به بعد حرکت، زمان، خدا، آسمان و زمین است، باشد و معانی مختلفی که ریشه در هستی او دارد را در خود جای دهد.
Machine summary:
در جستوجوی معنای خانه: تبیین مؤلفههای کالبدی تجلیبخش معنا با استفاده از مفاهیم نظری پدیدارشناسی مطالعۀ موردی: خانههای حیاطدار همدان چکیده بیان مسئله: خانه بهعنوان بستری برای زندگی انسان که با تمام ابعاد زندگی او در ارتباط است، در طی چند دهۀ گذشته، بهصورت قفسی بیروح درآمده و برای ساکنان خود مفهومی از خانه را تداعی نکرده است.
اما چیزیکه در پژوهشها مغفول مانده و دلیل تفاوت رویکرد و روش این مقاله با مقالات پیشین است، سه مسئلۀ اساسی است: اول آنکه پژوهشهای انجامشده در حوزۀ خانه که به مطالعۀ رابطه هستی انسان و کالبد معماری پرداختهاند، بسیار اندک است و غالباً با اتخاذ یک موضع تقریباً مشترک که از منظر حکمت اسلامی است، مورد بررسی قرار گرفتهاند، دومین، تفاوت نظام فکری این مقاله با مقالات دیگر است که به کمک دستگاه فکري هایدگری (پدیدارشناسی هستیشناسانه)، به شناخت معنای خانه و تبیین مؤلفههای کالبدی تجلیبخش معنا پرداخته و سومین، مربوط به روش کار است؛ بهدلیل استفاده از روش گرانددتئوری، یافتهها مستقیماً از مصاحبه با ساکنان و صاحبان خانههای مورد مطالعه و همچنین طراحان در همدان به دست آمده و لذا یافتهها استنباطی و تحلیلی هستند.
یوهانی پالاسما6 ضمن آنکه پدیدارشناسی را بهعنوان رویکردی جهت آشکارسازی وجوه پنهان (معنا) در فضا معرفی میکند، با اتکاء بر ادراکات حسی پنجگانۀ انسان در باب کیفیات عناصر کالبدی در فضا، مانند دیالکتیک فضای درون و برون، نمایش مصالح طبیعی، بهکارگیری مقیاس انسانی، نور، تداوم بصری، بافت و رنگ، توجه انسان را به مفاهیمی معنایی در پدیدارشناسی همچون زمان، حرکت، جهان و وجود خدا معطوف میسازد (پالاسما، 1388).