Abstract:
جانمایه اساسی شاهنامه، حماسه است و حماسه مبتنی بر کردار و گفتار قهرمانی است و هر دو غالباً در پیوند با صحنة کارزار اتّفاق میافتند و تحقّق هر کدام مستلزم به میدان آمدن هماوردان است و همرزمان قبل از اقدامات عملی باید باب گفتوشنود را بگشایند. پس اولین قدم، استفاده از زبان و گفتوگو است. یک نوع گفتوشنود، رجز و رجزخوانی است که بهصورت شفاهی، کتبی و پیامی با مقاصد گوناگون بین هماوردان ردّ و بدل میشود. این رجزها از چشماندازهایی گوناگون درخور توجّه و مطالعهاند: 1. آشکارسازی تکیهگاههای پهلوان؛ 2. برانگیختن قهرمان به جنگ و اعتراض به درنگ؛ 3. پرهیز از جنگ و ترغیب به درنگ؛ 4. راهکارهای مناسب برای شناخت توانایی نیروها؛ 5. بازتاب ارزشهای اخلاقی و رعایت عفّت کلام؛ 6. چگونگی لحن و آهنگ کلام؛ 7. چگونگی شکلگیری جانمایه رجزها؛ 8. تقویت غرور ملّی و حسّ وطنپرستی؛ 9. چگونگی بهرهگیری از فنون بلاغی و... . این نوشتار با ذکر شواهد شاخصتر، به بررسی و تحلیل اجمالی هرکدام از موارد پیشگفته با تأکید بر منش، بینش و روش شخصیتهای شاهنامه میپردازد.
The essence of Shahname is epical, and epic is based on heroic acts and speech, both of which often take place in relation with battle scenes; as the adversaries enter the battlefield, they must open the conversation before taking any action. So, the first step is verbal communication. One of these conversational styles is war cry and boasting which is conveyed between adversaries orally, written or by means of sending a message for different goals. Theses war cries can be studied from different point of views:Revealing the champion’s sources of relianceArousing the hero to fight and protesting against procrastinationProhibiting war and enticing into procrastinationSuitable approaches to learn about the strength of powerReflecting on moralities and using decent languageThe tone and rhythm of speechThe manner of making war cryStrengthening the sense of national pride patriotism.The manner of using rhetorical techniquesBy pointing to the more significant evidences, this essay briefly examines and analyses the aforementioned statements with an emphasis on manners and insights of Shahnameh characters.
Machine summary:
رستم در پاسخ به زال ، به کمک اين تکيه گاه ها آمادگي خود را براي جنگ با افراسياب اعلام ميدارد؛ سخني که جان مايۀ آن را مفاخره اي آميخته با تهديد شکل داده است : چــنين گفــت رستم به دستــــان سام که من نيســــتم مــــرد آرام و جــــام چنيــــن يال و اين چنـــگ هاي دراز نـــه والا بـــــود پروريـــــدن به نـــاز اگر دشــت کين آيد و رزم سخـــت بــــود يـــــار يـــــزدان پيـــروزبخت ببينــي که در جنــــگ من چون شوم چـــــو اندر پي ريــــزش خــون شوم يـــــکي ابر دارم به چنــــگ اندرون که هم رنگ آب است و بارانش خون همي آتـــــش افــــروزد از گوهرش هــــمي مغــــز پيــــلان بسـايد سرش يکي بــــاره بايد چــــو کوه بلـــــند چــــنان چــــون من آرم به خم کمند يکي گرز خواهم چو يک لخت کوه گر آينــــــد پيشــــم ز تــوران گروه سرانــــشان بکوبـــم بدان گـــــرز بر نيــايد بـــــرم هيــــــچ پرخاشـــخر که روي زميــــن را کنــــم بيسپـــاه که خــــون بارد ابر انـــدر آوردگــاه 1 (52-43/51-52/2) يا در خوان پنجم ميبينيم که اولاد، اسير رستم و در عين حال راهنماي اوست و حين نشان دادن مسير به سوي ديو سپيد، از دشواريهاي راه و سنگلاخي بودن مسير و بهتيربست د وو اووحازشت چنزگاايليانبروهه ادشيوادن ؛ اوماتنروسمتنم د بيا تدميسخسرپيدچنبيه ن فرصجيزل مسيخخن وانمدي: راند تا رستم بخنــــديد رستم ز گفتار اوي بدو گفــت اگر با مني راه جوي ببيـــني کزين يک تن پيلتـــن چه آيد بر آن نامـــدار انجـــمن به نيـــروي يزدان پيــــروزگر به بخـــت و به شمـشير تيز و هنر چو بيننـــد تاو بر و يــال مــن به جنگ اندرون زخم گوپال من بدرد پي و پوستشان از نهــيب عنـــان را ندانـــند باز از رکيـب (507 -504 /103/2) در جاي ديگر، فردوسي الگوي تمام عياري را به عنوان تکيه گاه اصلي پهلوانان و به قول امروزيان افراد رده بالا، بسيار فشرده و سخته ترسيم کرده است : يکي داستان زد بر او پيلتن که هرکس که سربرکشد ز انجمن خرد بايــــد و گوهر نامدار هنــــر يار و فرهنــــگش آموزگار (2739-2738/179/3) ١.