Abstract:
زمانی که علامه حلی نظریه «حجیت اخبار آحاد» را برگزید، مبنای ارزیابی حدیث را معیارهای سندی و اوصاف راوی قرار داد و بدینسان مشروعیت روایت بر شرایط راوی متمرکز شد؛ اما اینگونه نبود که وی قراین پذیرش روایت (به ویژه شهرت عملی) را کنار بگذارد. وی از قراین پذیرش روایت غفلت نکرد؛ اما پذیرش قراین در بین عالمان بعد از وی روز به روز کمرنگتر شد، به ویژه در فقاهت محقق اردبیلی و شاگردانش. حلقه فکری محقق اردبیلی نسبت به نظریه «انجبار» رویکردی انتقادی داشت و از سوی دیگر، با اشتراط ایمان در پذیرش روایت راوی، حجیت را در «صحیح» و بلکه «صحیح اعلایی» منحصر کردند. این سختگیری در پذیرش روایات، زمینه تقویت جنبههای عقلی فقاهت حلقه فکری محقق اردبیلی و گسترش تمسک بر عمومات و اطلاقات آیات الاحکام و سنت قطعی و استخراج فتوا بر اساس آنها را فراهم کرد. در چنین فضایی کاملاً طبیعی است که با کنارگذاشتن بخش اعظم روایات، برخی نتایج این رویکرد را برنتابند و در برابر این رویکرد قیام کنند و اینگونه مکتب «حله» خود زمینه زوال خود و ظهور مکتب «اخباریگری» را فراهم کرد.
When Allamah Helli selected the theory of 'authority of individual hadiths', he set the criteria of authority chain and the characteristics of the transmitter as the bases for evaluation of hadith. In this way, the legitimacy of a hadith was focused on the conditions of the transmitter. However, he did not reject the evidences for accepting a hadith (especially the practical fame). Indeed, he did not ignore the evidences for accepting a hadith, but this approach lost its effect and popularity among the scholars after him, especially in the jurisprudence of Muhaqqeq Ardabili and his disciples. Muhaqqeq Ardabili's intellectual circle had a critical approach to the theory of injibar and, on the other hand, by mentioning 'faith' as a condition in accepting the transmitter's tradition, they had restricted authority to sahih (right) and sahih aʿlaʾi (sublime right) hadiths. This rigidity in accepting traditions prepared the ground for reinforcing the rational aspects of the jurisprudence of Muhaqqeq Ardabili's intellectual circle and diffusing resort to the generalities and specificities of the verses on precepts and the definite tradition as well as extracting fatwas accordingly. In such an atmosphere, it is quite normal that, by putting aside a large body of traditions, some would not accept such as approach and rise against it. In this way, the Hilla school prepared the ground for its own decline and emergence of traditionalism.
Machine summary:
» (همان، ج3، ص381) البته محقق اردبيلي در مجمع الفائده زياد سخن از احتياط، واضح بودن، ظاهر بودن، معلوم بودن و حسن بودن آن به ميان آورده 1 و همين امر موجب شده است تا توهم شود که وي به نظريه مشهور بسيار اعتنا دارد و مخالفت با مشهور را روا نميداند، و حال آنکه بايد توجه کرد که احتياط بر دو گونه است: يکي «احتياط علمى»؛ يعني مفتي در مقام فتوا درک و استنباط خود را ملاک قرار دهد و پيروي از فهم و نظر ديگران و تقليد از آنان را کنار بگذارد و اين ايجاب مىكند که فقيه خلاف فهم و اجتهادش نظر ندهد؛ و ديگري «احتياط عملى»؛ يعني در عين اصالت و محوريت رأي، مجتهد در مقام فتوا، در حيطه عمل خود و پيروانش به ديدگاه مشهور توجه داشته باشد و به حفظ احتياط سفارش نمايد و اين اقتضا مىكند که فقيه در رفتار و عمل با مشهور مخالفت نورزد و تا حد امکان هماهنگ با آنان رفتار نمايد.
(همان، ص200) حال بايد پرسيد: صاحب معالم کداميک از اقسام صحيح را واجد شرايط حجيت ميداند: صحيح اعلايي، صحيح اوسط و يا صحيح ادني؟ 1 ايشان خود در منتقى الجمان شرط اثبات عدالت راوي را اينگونه تبيين ميکند: ديدگاه نزديکتر به صواب اين است که در تزکيه راوي، به شهادت عادل واحد اکتفا نميشود و اين قول جماعتي از اصوليان و محقق ابوالقاسم بن سعيد است؛ اما مشهور بين متأخران اصحاب اکتفا به آن است.