Abstract:
درباره ضرورت و عدم ضرورت علت غایی، دو دیدگاه مطرح است: دیدگاه نخست آنکه در پیدایش موجودات مادی، وجود هر چهار قسم علت ضرورت دارند و در پیدایش موجودات مجرد، تنها وجود علت فاعلی و غایی، کافیاند. دیدگاه دوم ضمن تفکیک بین فاعل آگاه و ناآگاه، تنها وجود علت غایی را در فعل فاعل آگاه ضروری میداند. ولی هر دو دیدگاه قابل نقد هستند و ادله دو دیدگاه نمیتوانند مدعی آنها را ثابت کنند، بلکه برهان بر عدم ضرورت علت غایی وجود دارد. لذا وجود علت غایی در پیدایش ممکنات ضرورتی ندارد، بلکه در پیدایش موجودات مادی تنها وجود علل مادی، صوری و فاعلی لازماند؛ همانگونه که در پیدایش موجودات مجرد تنها حضور علت فاعلی کافی است. ازآنجاکه جهانبینی صحیح مبتنی بر اثبات علیت و معلولیت است، بحث از علیت و معلولیت امر ضروری است. بحث از ضرورت و عدم ضرورت علل و علت غایی نزد معلول، از عوارض بحث اصل علیت است. مقاله حاضر ضمن تبیین دو دیدگاه یادشده و بررسی و نقد ادله طرفین به این نتیجه میرسد که دیدگاه سوم یعنی عدم ضرورت علت غایی صحیح است. در این پژوهش از روش توصیفی تحلیلی استفاده شده است.
Regarding the necessity or non-necessity of the ultimate cause, there are two views: the first view is that in generation of the material beings, the existence of the four types of causes is necessary; and in generation of immaterial beings, just the existence of agentive and ultimate cause is sufficient. The second view, while distinguishes the aware and unaware agents, just considers the existence of ultimate cause in the action of the aware agent as necessary. Thus, the existence of the ultimate cause is not necessary in generation of possible beings; rather, the existence of material, formal and agentive causes are necessary for generation of material beings, and the presence of the agentive cause is enough in generation of immaterial beings. Since the right worldview is based on proving the cause and effect relationship, it is necessary to discuss the causality. Discussing the necessity and non-necessity of the causes and the ultimate cause for the effect is one of related discussion on causality. The present article explains the two aforementioned views, and investigates and reviews the arguments of the two parties to conclude that the third view, i.e. non-necessity of the ultimate cause, is right. In this study, we have used the descriptive-analytical method.
Machine summary:
دليل اول: مبتني بر اينهماني انگيزه و علت غايي فیض کاشانی در کتاب اصول المعارف، بر ضرورت علت غائی در همه افعال (اعم از اینکه فاعل آن، فاعل علمی باشد و یا غیرعلمی) اینگونه استدلال کرده است: هیچ معلولى از علت غائی خالی نیست همانطور که از علت فاعلی خالی نيست؛ زیرا کل معلول ممکن است و ممکن تا زمانی که به واسطه داعی و انگیزه، ترجیح داده نشود به وجود نخواهد آمد.
ب) نقد مبتني بر عدم اينهماني علت غايي و انگيزه داعی گرچه علت فاعلیت فاعل است، لیکن این بدان معنا نیست که داعی همان علت غایی باشد؛ زیرا علت غائی علاوه بر ویژگی مذکور، باید غایت فعل بوده، متأخر از فعل باشد؛ حال آنکه همه انگيزهها، لزوماً متأخر از فعل نیستند؛ مانند داعیای که در خداوند سبحان وجود دارد که عبارت است از حب خداوند به ذاتش و به دنبال آن حب به آثارش، و حب خداوند به ذاتش متأخر از فعل خداوند متعال نیست (همان).
استدلالی که از این مطالب به دست میآید به این بیان قابل تقریر است: فاعل علمی، در فعلش، اعم از اینکه فعلش از جنس حرکت باشد یا غيرحرکت، دارای علت غائی است، که عبارت است از حب به کمال؛ یعنی هر فاعلی حب به کمال خویش دارد و به خاطر همین حب به کمال، عملی را انجام میدهد.
ک: فیاضی، یادداشتهای چاپنشده)؛ نتیجه اینکه نقد استدلال مذکور، این است که حب به کمال، گرچه علت غائی برای فاعل علمی است، ولی این علت غائی ضرورت عقلی ندارد، تا بدون حب به کمال، نتواند کاری را انجام دهد؛ بلکه کاملاً قابل تصور است که فاعل علمی کاری را انجام دهد که خلاف مقتضای کمال باشد، و این، هیچ استحالة عقلیای ندارد.