Abstract:
درباره ماهیت خداوند بین فلاسفه و عرفا یک اتفاقنظر و یک اختلاف وجود دارد: فلاسفه و عرفا هر دو قائلاند که
ماهیت خداوند چیزی جز وجود او نیست و خداوند برخلاف ممکنات که دارای دو حیثیت متفاوت وجود و ماهیتاند
ماهیتش با وجودش فرقی ندارد؛ ولی در اینکه وجودی که عین ماهیت خداوند است آیا وجودی است مقید یا لابشرط.
بین آنها اختلافنظر هست. فلاسفه وجود خداوند را مقید به خصوصیات واجبالوجودی میدانند. اما عرفا وجود حق را
تایید عقل است و نه مورد تصدیق آرای اهلبیته.. او میگوید «وجود» عین ذات حق نیست، بلکه مخلوق خداست.
هدف این پژوهش این است که با شیوه توصیفی و آقامه برهان عقلی و نقلی روشن کند بین این انظار» نظر عرفا درست و شایسته تقدیر است.
Machine summary:
بنـابراین بایـد علـت اتصاف ماهیت حق به وجود شیء بیگانه ای باشد که در این صورت واجب الوجود بالذات به دلیل نیازمندی بـه غیـر در هستی ممکن الوجود خواهد بود و این خلاف فرض وجوب وجود ذاتی اوست ؛ بنابراین ماهیـت واجـب الوجـود بالـذات عیناً همان وجود اوست و بخش اول ادعای فلاسفه درست است ؛ اما این بخش از ادعای آنهـا کـه وجـود متحـد بـا ماهیت او وجود خاص است ، باید مورد ارزیابی قرار گیرد که ذیلاً به آن میپردازیم .
توضیح اینکه اجتماع نقیضین ممتنع بالذات و محال ذاتی است ؛ یعنی هریک از «وجـود» و «عـدم » بذاتـه و بـه خودی خودش بدون دخالت هر بیگانه ای دیگری را طرد کرده و با آن مناقضه و ناسازگاری دارد؛ زیـرا اگـر هـرگونـه قید یا شرطی در مناقضه «وجود» و ناسازگاری آن با «عدم » یا به عکـس در مناقضـه «عـدم » و ناسـازگاری آن بـا «وجود» نقشی و دخالتی داشته باشد، لازمه اش این است کـه بـدون آن قیـد و شـرط خـود «وجـود» و «عـدم » بـا همدیگر مناقضه و ناسازگاری نداشته باشند و اگر مناقضه ای هست در اثر دخالت آن قید و شرط بیگانـه اسـت و ایـن نتیجه اش این است که اجتماع «وجود» و «عدم » به خودی خود محال نباشد، بلکه اجتماع نقیضـین جـایز و ممکـن باشد؛ ولی معنای این سخن انکار اصل بدیهی امتناع ذاتی تناقض است که پذیرفتـه نیسـت .