Abstract:
ابنسینا و هوسرل در باب لزوم تاسیس فلسفه متقن و ضرورت آن همنظرند؛ اما تلقی هر کدام از این مسئله متفاوت است. ابنسینا حقیقت علم را در درون پارادایم وجود، بحث کرده و در چنین فضایی از فلسفه برهانی و یقینی سخن گفته است؛ اما هوسرل میراثدار دکارت بود و در پارادایم آگاهی میاندیشید. علیرغم فاصلۀ بنیادی و تفاوت مبانی، در محورهایی امکان تقریب میان دیدگاه این دو فیلسوف وجود دارد. هر دو برای خلق یک فلسفۀ متقن به بداهت تمسک میجویند و شناخت بیواسطه را راهکاری برای رفع تردید معرفی میکنند. در خصوص نسبت فلسفه و سایر علوم، دیدگاه هر دو قابل مقایسه و سنجشپذیر است، زیرا هر دو به نحوی باور دارند که فلسفه مبانی سایر علوم را اثبات میکند. ابنسینا فلسفه اولی را برترین علم میدانست که صحیحترین و متقنترین شناخت را به دست میدهد، هوسرل نیز پدیدارشناسی را مانند علم متقن عرضه میکند و معتقد است که در تاریخ فلسفه تنها در پدیدارشناسی، فلسفه متقن تاسیس شده است. به باور هوسرل فلسفه هنوز چونان علم متقن تحقق نیافته است؛ اما در پدیدارشناسی و با توجه به کشف ساحت آگاهی استعلایی، زمینۀ تاسیس آن فراهم شده است. ابنسینا نیز برای تاسیس فلسفه متقن، بستر مطلق و شک ناپذیری تمهید مینماید و خودآگاهی انسانی را چونان خاستگاه بنیادین هرگونه علم معرفی میکند. در باب تئوریک بودن و کلی بودن فلسفه نیز هر دو دیدگاه مشابه دارند.
Avicenna and Husserl agree on the necessity of establishing a
rigorous philosophy; But everyone's perception of this issue is
different. Avicenna discussed the truth of science within the
paradigm of existence and in such an atmosphere he spoke about a
proof and rigorous philosophy; But Husserl was the Heir of
Descartes and was thinking in the paradigm of consciousness.
Despite the fundamental distance and the difference in the
foundations, there is a possibility of approximation between the
views of these two philosophers in some axis. Both philosophers
cling to spontaneity to create a rigorous philosophy and introduce
direct knowledge as a way to overcome doubt. Regarding the
relationship between philosophy and other sciences, the views of
both are comparable and measurable, because they both somehow
believe that philosophy proves the foundations of other sciences.
Avicenna considered the first philosophy to be the best science that
gives the most accurate and rigorous knowledge, Husserl presents
phenomenology as a rigorous science and believes that in the
history of philosophy, rigorous philosophy was established only in
phenomenology. According to Husserl, philosophy has not yet been
realized as a rigorous science; But in phenomenology and according
to the discovery of transcendental consciousness, the ground for its
establishment has been provided. Avicenna also prepares an
absolute and unquestionable foundation for establishing a rigorous
philosophy and introduces human self-awareness as the
fundamental origin of any science. Both of them have similar views
about the theoretical and general nature of philosophy
Machine summary:
البته این یک آرمان جدید برای فلسفه نیست، بلکه هوسرل در کتاب «فلسفه بهمثابه علم متقن» تبدیل شدن به علم متقن را آرمان دیرین فلسفه میداند و باور دارد که فلسفه از سرآغازهای خود مدعی بوده که علم متقن باشد، آن هم علمی که بالاترین نیازهای نظری را برآورده سازد و از دیدگاه اخلاقی- دینی امکان حیاتی را که با معیارهای خرد محض تنظیم شده است، فراهم نماید.
ابنسینا در قولهای جازم دو حیث را از هم تفکیک میکند و اینها از یک حیث مورد تصور واقع میشوند و از حیث دیگر مورد تصدیق: از حیث اینکه معنای این اقوال امری قائم به نفس است، تصور محسوب میشوند، مانند اینکه «انسان حیوان است» و این در نفس موجود است؛ اما از حیث اینکه معنای آنها با حال شیء درواقع و نفس الامر در ارتباط است و بیانگر آن است که آن واقع همانگونه هست که به تصور درآمده است، تصدیق قلمداد میشوند؛ یعنی همانگونه که از راه برقراری نسبت میان موضوع و محمول صورت معقول و ذهنی حاصل شده است، در مقام واقع و نفس الامر نیز بین آن دو حد، همین نسبت برقرار است و حیث حکایتگری آن لحاظ شده است.
(Moran, 2000A: 108 ) از اینرو، اتقان علم برای هوسرل با بداهت و شهود بیواسطه خود اشیا پیوند دارد و درک یک امر بدیهی کاملاً یقینی است، چون در همان نگاه اول مستقیماً با آن روبرو هستیم و امکان شک در آن منتفی است.