Abstract:
زمینه و هدف: سهراب سپهری از شاعران صاحبسبک در شعر معاصر است که توانسته با شگردهای آشنایی زداینده و فرا رفتن از هنجارهای معمول در کاربرد صناعات، به ابداع و آفرینش تصاویر شعری دست یابد. در شعر سپهری، آشناییزدایی تصویری در حیطۀ تشبیه غلبه دارد، وی میکوشد با تکیه بر شگردهای مبتنیبر آشناییزدایی، تشبیهاتی بیافریند که ضمن معرفی جهان آرمانی خود و فرو ریختن دیوار عادتها، تصاویری با پیوندهای جدید و ناشناخته میان طبیعت، اشیا و مفاهیم ایجاد کند. هدف این پژوهش ضمن استخراج انواع نمونه های تشبیه و تحلیل آشنایی زداییهای کلام سپهری، دستیابی به یکی از وجوه برجستۀ سبک شخصی اوست.
روش مطالعه: روش پژوهش در این مقاله، توصیفی- تحلیلی است و داده ها به شیوۀ کتابخانه ای گردآوری شده اند و سپس بر اساس فن تحلیل محتوا، مورد بررسی قرار گرفته اند.
یافته ها: پایۀ اصلی بررسیهای نگارندگان بر انواع تشبیه ازجهت ارکان آن و نیز حسی یا عقلی بودن آنهاست و البته به سبکشناسی فرمالیستی نیز توجه شده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد یکی از شگردهای مهم سهراب سپهری برای تفهیم عوالم درونی و جهان آرمانی خویش و درنهایت دستیابی به سبک مخصوص خود، استفاده از تصاویر شعری پویا با تکیه بر تشبیهات آشنازداست.
نتیجه گیری: از تحلیل شعر سهراب و تشبیهات آشنایی زدا که در اشعار خود بکار برده میتوان دریافت که وی با داشتن نظام فکری خاص و نگرش عادتستیز خویش، سعی دارد درک مخاطب از جهان پیرامون را تغییر دهد. وی با توجه به پیشۀ نقاشی و علاقه ای که به طبیعت دارد و نیز گرایش به عرفان شرقی، تلاش میکند اندیشه های آرمانی خود را در قالبی متفاوت از آنچه پیشینیان بیان کرده اند، برای مخاطب نه توصیف بلکه ترسیم کند. در واقع وی بدنبال نقاشی با واژه هاست؛ یک نوع نقاشی آشنازدا که با تکیه بر ابزاری به نام صور خیال و البته با تاکید بر عنصر تشبیه، دربرابر مخاطب قرار میگیرد و محفوظات ذهنی وی را به تصویر بدل میسازد.
BACKGROUND AND OBJECTIVES: SohrabSepehri is one of the stylist poets in contemporary poetry that has been able to invent and create poetic images with the techniques of de-familiarization, outgoing the usual norms in the use of industries. In Sepehri's poetry, visual de-familiarization prevails in the field of simile. He tries to relying on techniques based on de-familiarization, create similes in addition to introducing their ideal world and breaking down the wall of habits, create images with new and unknown connections between nature, objects and concepts. In this research we seek to extract type of the simile examples and Sepehri's speech de-familiarization analysis, let's get to one of the highlights of his personal style.
METHODOLOGY: The research method in this essay is descriptive-analytical and the data were collected in a library method and then the data analysis were examined based on the content analysis technique.
FINDINGS: The main basis of the authors' examining is on the types of similes in terms of its elements as well as their sensory or intellectual nature, and of course, they pay attention to formalist stylistics. The results of this study show that one of the important tricks of SohrabSepehri to understand his inner worlds and his ideal world and finally, to achieve his own style, using dynamic poetic images based on de-familiar similes.
CONCLUSION: From the analysis of Sohrab's poetry and the de-familiarization metaphors used in his poems, we can found that he has his own system of thought and following his habitual attitude, tries to change the audience's perception of the world around him. Due to his painting job and interest in nature, as well as his tendency towards Eastern mysticism, he tries to describe his ideal ideas to the audience in a different format from what his predecessors have stated. In fact, he is looking for a painting with words; A kind of de-familiar painting by relying on a tool called imaginary forms and, of course, by emphasizing the element of simile is placed in front of the audience, and transforms its mental archives into an image.
Machine summary:
در اين مقاله با عنايت به مفهوم آشناييزدايي و سبک شناسي، به تحليل و دسته بندي انواع تشبيه در شعر سپهري ميپردازيم ؛ امّا پيش از آن بايد به موضوع تصوير در شعر وي نيز توجه کنيم ؛ زيرا تصوير يکي از وجوه اصلي شعر است و به اعتقاد فرماليستها «کليد راهيابي به معنا و دنياي ذهن و روان هنرمند تحليل تصويرهاي مجازي است » (همان : ص ٤٥).
در شعر سپهري پيوندهاي کشف شده ميان عناصر مختلف هستي (معقول يا محسوس ) حالتي ايستا ندارند و سپهري تجسم زنده اي از انديشه هاي خود را در ذهن مخاطب ايجاد ميکند و اين يکي از ويژگيهاي شاعران رمانتيک است که سهراب تا حدود زيادي با آن آشناست ؛ چراکه «تصوير رمانتيک نميتواند ايستا و راکد باشد؛ زيرا شعر رمانتيک شعر طبيعت زنده و پوياست » (بلاغت تصوير، فتوحي: ص ١٣٥).
براي نمونه وقتي در مجموعۀ «ما هيچ ، ما نگاه » ميگويد: «ماه رنگ تفسير مس بود / مثل اندوه تفهيم بالا ميآمد/ سرو شيهۀ بارز خاک بود» (هشت کتاب ، سپهري: ص ٢٩٤)، علاوه براينکه با تزاحم تصويري روبرو ميشويم ، ناخودآگاه دربرابر وجه شبهي مبهم و بديع قرار ميگيريم که تصورات پيشين ما از هستي را برهم ميزند؛ اين تصوير، ما را به دنيايي ميبرد که در آن ، خاک همچون اسبي شيهه ميکشد و اين شيهه ، شگفتانه به سرو تشبيه ميشود.