Abstract:
فرایند تفسیر پیش و بیش از آنکه نیازمند مکاتب و روشهای تفسیری باشد، نیازمند مفهومی به نام نظریۀ تفسیری است؛ نظریهای که به پرسش کلان چیستی تفسیر پاسخ قابل قبولی بدهد و بتواند مشروعیتسنج تفاسیر ارائهشده از سوی مفسر باشد. این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی و بهرهگیری از منابع کتابخانهای، در پاسخ به این پرسش که نظریۀ تفسیری صحیح چیست و چه مؤلفههایی دارد، «نظریۀ تفسیر اجتهادی» را ارائه کرده که اولاً تفسیر را جزئی از نظام حقوقی و پاسخ نظام حقوقی به مسئلۀ مورد ابتلا میداند؛ ثانیاً با توجه به دو رکن مهم نظام حقوقی یعنی «مبانی» و «اهداف»، معتقد است تفسیر صحیح، تفسیری است که در بُعد وجودی برآمده از مبانی نظام حقوقی و در بُعد کارکردی تأمینکنندۀ اهداف نظام حقوقی باشد.
The process of interpretation needs an interpretive theory more than it needs methods and schools of interpretation. A theory that responds well to the essential question of the nature of interpretation and legitimizes the interpretation provided by the interpreter. This paper, using a descriptive-analytical approach and utilizing library resources, attempts to respond to the question of what constitutes the correct interpretive theory and what its elements are. For this purpose, it will introduce the “ijtihadi” (scholarly effort) interpretation theory. This theory considers interpretation as part of the legal system and its response to the issue at hand. Furthermore, considering the two important pillars of any legal system namely the principles and goals of the system, this theory believes that correct interpretation is an interpretation that from an existential point of view is based on the foundations of the legal system and from a functional point of view fulfills the objectives of the legal system.
Machine summary:
براي رفع اين دو محذور، يعني عدم امکان تحميل يک روش تفسيري خاص به مفسـر از يـک سو و ضرورت وجود سنجه اي براي فهم درستي يا نادرستي تفاسير ارائـه شـده از جانـب مفسـر، از سوي ديگر، نوشتار حاضر در پي يافتن پاسخي براي اين پرسش است که تفسير صحيح چيسـت و چه مؤلفه هايي دارد و چگونه در تفسير قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ايفاي نقش ميکند؟ همان طورکه نظريه پردازي در خصوص ماهيت عرف (پروين ، ١٣٩٢)، هنجـار (جهـان بـين و گرجي ازندرياني، ١٣٩٨) و رويه (نيکونهاد، ١٣٩٧) و نيز کارکرد هر کدام در نظـام حقـوقي ، از آن حيث که از اجزاي نظام حقوقي اند، امري ضروري بوده و پژوهش هايي را نيز به خود اختصاص داده است تا آنکه معلوم شود حدود و ثغور و نيز ميزان نقش آفريني هريک به چه صورت و چه انـدازه اي است ، تفسير نيز از اين قاعده مستثنا نيست و لازم است بـا لحـاظ اقتضـائات يـک نظـام حقـوقي، نظريه اي حقوقي نسبت به ماهيت تفسير و شيوة کاربست آن سـاخته و پرداختـه شـود تـا بتـوان به واسطۀ آن اقدام مفسر را سنجيد و ارزيابي کرد.