Abstract:
مساله توسعه پایدار در گرو مشارکت بهینه و موثر زنان در عرصه های مختلف اجتماعی است. صرف نظر از برخی موانع ساختاری، دستیابی به موقعیت موثر برای ایفای نقشهای مورد انتظار از زنان در گرو امکان رقابت برابر است. یکی از سیاستهایی که با فرض نبود موانع دستیابی حقوقی مورد نظر است، سیاست تبعیض مثبت است. تبعیض مثبت/ اقدام مثبت به مجموعه قوانین، سیاستها و آیین نامهها و فرآیندهایی گفته میشود که با هدف قرارگیری گروههای نابرخوردار در موضع برابر با گروههای برخوردار وضع می شود. از زمان برنامه سوم توسعه بصورت رسمی بخشی مربوط به زنان در برنامهها در نظر گرفته شده اما با وجود سیاستهای مختلفی که برای ورود زنان به بحث توسعه مدنظر بوده همچنان مسائلی در این حوزه مطرح است. در این مطالعه به روش تحلیل محتوای کیفی به بررسی اسناد سیاستگذاری در حوزهای آموزش، اشتغال از منظر تبعیض مثبت پرداختهشد. نتایج نشان می دهد که سیاستهای حوزه تبعیض مثبت در درجه اول مبتنی بر رویکرد آشتی نقش، در درجه دوم مبتنی بر توانمندسازی و در درجه سوم بر مبنای اصلاحات ساختاری به سمت تشابه حقوقی زن و مرد بوده است؛ اما این سیاستها بدلیل فقدان وفاق در سطح گفتمانی، فقدان وجود زیرساختهای لازم نه تنها قابلیت اجرا نیافته بلکه از حیث شمولیت تنها دو گروه از زنان شامل زنان نخبه و زنان محروم مورد توجه سیاستگذار بودهاند.
Positive action / discrimination comes in many forms, from anti discrimination
policies to strict quota policies, all are forms of action / discrimination. Therefore,
different gender approaches can use these policies for different purposes. Positive
Discrimination / Positive Action refers to a set of laws, policies, regulations, and
processes that aim to put disadvantaged groups on an equal footing with privileged
groups. Since the Third Development Plan, the women's section has been formally
included in the plans, but despite the various policies that have been considered to
include women in the development debate, there are still issues in this area. In this
study, by means of qualitative content analysis, policy documents in the fields of
education and employment from the perspective of positive discrimination were
examined. The results show that policies in the field of positive discrimination have
been based primarily on the role reconciliation approach, secondarily on
empowerment and thirdly on structural reforms towards legal similarity between
men and women; But these policies have not only been implemented due to the lack
of consensus at the discourse level and the lack of the necessary infrastructure, but
also in terms of inclusion, only two groups of women, including elite women and
deprived women, have been considered by policymakers.
Machine summary:
نتایج نشان میدهد که سیاست های این حوزه در درجه اول مبتنی بر رویکرد تسهیل انجام نقش ها، در درجه دوم مبتنی بر توانمندسازی و در درجه سوم بر مبنای اصلاحات ساختاری به سمت تشابه حقوقی زن و مرد بوده است ؛ اما این سیاست ها به دلیل فقدان وفاق در سطح گفتمانی، فقدان وجود زیرساخت های لازم نه تنها قابلیت اجرا نیافته بلکه از حیث شمولیت تنها دو گروه از زنان شامل زنان نخبه موردنظر سیاست گذار و زنان محروم را در برمیگیرد.
کانتر سه الگو را مطرح میکند: سیاست های اقدام/تبعیض مثبت مبتنی بر طبیعت ، بر این اساس زنان از منظر ویژگیهای ذاتی؛ با مردان متفاوتند؛ زنان شخصیت متفاوتی دارند؛ خلق وخوی، نگرشها، اعتمادبه نفس ودر رفتارهای بین فردی همه متفاوت از مردان عمل میکنند و اگر تبعیض مثبتی صورت گیرد باید مبتنی بر کاستن تأثیر این تفاوتها بر قدرت بخشی زنان در فضای عمومی باشد؛ پیش فرض تشابه زن و مرد به لحاظ حقوقی و انسانی و ارائه سیاست های منجر به برابری بیشتر در این سبک سیاست های تبعیض مثبت قابل مشاهده است ؛ بنابراین با این تصور زنان اعتمادبه نفس کمتری دارند و یا مشکلاتی از این قبیل که آنها را در جایگاه فرودستانه ای نسبت به مردان قرار میدهد که بخشی از این عوامل ناشی از طبیعت متفاوت زن و مرد است ؛ بر این مبنا سیاست گذاری جهت رفع این مشکلات انجام میشود.