Abstract:
برهانهای اثبات خدا استدلالهایی برای اثبات وجود خدا با روش عقلی هستند. اعتقاد به وجود خدا، مهمترین عقیده دینی نزد پیروان ادیان الهی به شمار میآید. این پژوهش بر آن است تا افق روشنی از براهین اثبات وجود خدا به دست دهد. در باب وجود خدا از دیرباز تا کنون دیدگاههای متفاوتی وجود داشته است. برخی وجود خدا را بدیهی و بینیاز از استدلال میدانند، زیرا چیزی روشنتر از خدا وجود ندارد تا از طریق آن به خدا پی ببرند. برخی دیگر بر وجود خدا استدلال اقامه کردهاند. نگارنده در این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی به بررسی براهین اثبات وجود خدا از دیدگاه اتین ژیلسون پرداخته است. این مقاله به روش کتابخانه ای با بهره گیری از متون کتبی، نشریات و جستجوی اینترنتی گردآوری شده است. روش تحقیق به صورت تحلیلی توصیفی می باشد.نتایج تحقیق وجود خدا را با دلایل ارائه شده اثبات می کند.کلیدواژه ها: براهین، ژیلسون، وجود خدا، فلاسفه
Arguments for proving God are arguments for proving the existence of God in a rational way. Belief in the existence of God is the most important religious belief among the followers of the divine religions. This research aims to provide a clear horizon of proofs of the existence of God. There have been different views on the existence of God for a long time. Some see the existence of God as obvious and needless to argue, because there is nothing clearer than God to come to know God through it. Others have argued for the existence of God. In this research, the author has studied the proofs of the existence of God from the point of view of Etienne Gilson with a descriptive-analytical method. This article has been compiled in a library method using written texts, publications and internet search. The research method is descriptive analytical.The results of the research prove the existence of God with the presented reasons.Keywords: Arguments, Gilson, Existence of God, Philosophers
Machine summary:
برخي اعتقاد دارند که معرفت به خدا به طور فطري در همه انسانها نهاده شده است و به همين جهت وجود خدا نيازي به اثبات ندارد چون شـناخت اين حقيقت ذاتي ذهن انسـان اسـت و اگر هر انسـاني با اين شــناخت فطري که خدا وجود دارد به دنيا بيايد اين حقيقت ديگر قابل بحث و اســتدلال نخواهد بود اما ژيلسـون معتقد اسـت که گرچه قضـيه «خدا وجود دارد» في نفسـه بديهي اسـت ولي براي ما بديهي نيسـت .
يعني آنها دليل اثبات چيزي نيسـتند بلکه اموري واقعي هسـتند که فرصـت مناسـبي را براي فلاسـفه ايجاد ميکنند تا از خود سـؤال هايي دقيق در مورد امکان وجود خدا کنند (ژيلسون ، مباني فلسفه مسيحيت ، ١٣٧٥ش ، ص ٧٦).
لذا به نظر ژيلسـون ، بايد ضـرورتاً يک موجود متعالياي باشـد که علت هسـتي هر موجودي اسـت و خلاصـه اينکه اين همان چيزي اســت که ما خدا ميناميم .
يعني از ديدگاه ژيلسـون «همان طور که اسـتدلال بر وجود خدا در مقام محرک اول بدين معني نيسـت که او را محرک مرکزي ماشين طبيعت بينگاريم اثبات وجود او در مقام علت غائي نيز بدين معني نيست که او را سر مهندس اين کار دشـــوار پهـناور بشـــمـاريم بلکـه مورد بحـث ما به دقت اين اســـت که اگر نظمي وجود دارد عـلت وجود آن چيسـت ؟» و آن گاه بيان ميکند که ، هر جا نظمي موجود اسـت بايد علتي براي افاده وجود به آن باشـد.