Abstract:
بر اساس نظریه «دینزدایی» فیلسوفان عصر روشنگری، دین تا زمانی دارای سیطره اجتماعی و مدعی بیرقیب حوزه فرهنگ و اجتماع بود؛ اما با بلوغ علمی انسان مدرن در عصر رشد و شکوفایی عقلانیت، دیگر توجیهی برای تداوم حضور دین در جامعه که با اوامر و نواهی اخلاقی خود داعیه رهنمونی بشریت به مدینه فاضله را داشته باشد، وجود ندارد. این پژوهش به توجه به پیامدهای نامطلوب ناشی از عقلمداری محض و خصوصیشدن دین و دنیویشدن ارزشهای قدسی از جمله اضطراب و ناامنی ناشی از غیبت معنا در زندگی بشریت مدرن، به دنبال پاسخگویی به این پرسش اصلی است که وجود چه نارساییهایی در روند عقلگرایی عصر جدید مانع از آن شد که دانش بازاندیشانه مدرن بتواند جای جهانشناسی مذهبی را پرکند و در پاسخ، بر آن است تا صحت این ادعا را اثبات کند که دورافتادن از مبادی اخلاقی مورد تأکید دین و تلاش وافر برای کسب سود و تأمین لذت صِرف، مایۀ غفلت انسان از خود و احساس پوچی در زندگی به رغم بهرهمندی از قدرت مادی و علمی و اقتصادی و فناوری فوقالعاده شده است. نتایج این تحقیق نشان میدهد که حل تعارض حوزههای ارزشی منتهی به خودمداری ناشی از اصالت سود و لذت جز با توسّل به یک جهانبینی و نظام اخلاقی برتر دینی، از طریق دیگری به دست نمیآید و سعادت و امنیت روانی بشریت معاصر از راهی دیگر قابل تأمین نیست.
According to the theory of “de-religion” proposed by the philosophers of the Enlightenment era, religion used to dominate society and was the uncontested claimant in the field of culture and society; but with the scientific maturity of modern man in the era of growth and prosperity of rationality, there is no longer any justification for the continuation of the presence of religion in the scene of society, which claims to guide humanity to the utopia with its moral orders. This research takes into account the adverse consequences caused by pure rationalism and the privatization of religion and the secularization of sacred values, including anxiety and insecurity caused by the absence of meaning in the life of modern humanity, in order to answer the main question that "what inadequacies exist in the process of new era rationalism which prevented modern rethinking science from filling the place of religious cosmology?" It is because of the truth of the hypothesis that "moving away from the moral principles emphasized by religion and striving hard for the purpose of gaining profit and providing pure pleasure, due to humanity's neglect of self and the sense of emptiness in life has become extraordinary despite the benefit of material, scientific, economic and technological power.
Machine summary:
1072 [تاريخ دريافت : ١٤٠١/٠٢/١٨ تاريخ پذيرش : ١٤٠١/٠٥/١٨] چکيده بر اساس نظريه «دين زدايي» فيلسوفان عصر روشنگري، دين تا زماني داراي سيطره اجتماعي و مدعي بيرقيب حوزه فرهنگ و اجتماع بود؛ اما با بلوغ علمي انسان مدرن در عصر رشد و شکوفايي عقلانيت ، ديگر توجيهي براي تداوم حضور دين در جامعه که با اوامر و نواهي اخلاقي خود داعيه رهنموني بشريت به مدينه فاضله را داشته باشد، وجود ندارد.
اين پژوهش به توجه به پيامدهاي نامطلوب ناشي از عقل مداري محض و خصوصيشدن دين و دنيويشدن ارزش هاي قدسي از جمله اضطراب و ناامني ناشي از غيبت معنا در زندگي بشريت مدرن ، به دنبال پاسخ گويي به اين پرسش اصلي است که وجود چه نارساييهايي در روند عقل گرايي عصر جديد مانع از آن شد که دانش بازانديشانه مدرن بتواند جاي جهان شناسي مذهبي را پرکند و در پاسخ ، بر آن است تا صحت اين ادعا را اثبات کند که دورافتادن از مبادي اخلاقي مورد تأکيد دين و تلاش وافر براي کسب سود و تأمين لذت صرف ، مايۀ غفلت انسان از خود و احساس پوچي در زندگي به رغم بهره مندي از قدرت مادي و علمي و اقتصادي و فناوري فوق العاده شده است .
نظريه «دين زدايي» فيلسوفان عصر روشنگري، بر اين پيش فرض استوار بود که دين داراي سيطره اجتماعي و مدعي بيرقيب حوزه فرهنگ و اجتماع ، قدرت و کارايي خود در دوره جديد را به دليل ابتناي فرجام شناسي، ارزش شناسي و ارزش گذاري انديشه مدرن بر عقل گرايي که پيشرفت جامعه بشري را به ارمغان آورده ، از دست داده است .