Abstract:
اساس ایمان بر معرفت نسبت به حقایق عالم و به خصوص حقایق ماورایی و غیبی گذاشته شده است.شناخت حقیقت عالم و تقویت این شناخت باعث به وجود آمدن باور و اعتقاد قلبی در انسان میشود.از این اعتقاد و باور برخاسته از معرفت عمیق،به ایمان تعبیر میشود.بدیهی است هر چه علم انسان عمیقتر باشد ایمان حاصل از آن نیز قویتر خواهد بود. فیض کاشانی نیز ایمان را تصدیق حقیقت معرفی میکند و بر این اساس همسو با متکلمان متأخر امامیه حقیقت آن را اعتقاد و باور قلبی به عقاید حقه میداند که اقرار به لسان و عمل به ارکان را در پی خواهد داشت. وی با تعریفی که از علم و نحوهی حصول آن در انسان دارد بر وجود ارتباط بین علم و ایمان تصریح میکند.وی در بحث اقسام علم و موانع حصول آن،علم را نوری میداند که از عالم بالا بر ذهن انسان افاضه میشود.به همین جهت بر آمادگی و استعداد ذهن جهت دریافت این فیض تأکید دارد و معقتد است بخش عمدهی این آمادگی ذهنی توسط فعالیتهای عقل در اندیشهورزی در حقایق عالم و تنزیه ومبرا ساختن ذهن از عقاید و افکار باطل و نیز جهت دادن و نظم بخشیدن به افکار و تأملات عقلی صورت میپذیرد.
Machine summary:
البته فیض نیز به اختلافنظر متکلمان در بیان حقیقت ایمان اشاره دارد و مینویسد: مشهور بین متکلمان آن است که ایمان به لحاظ لغوی عبارت از تصدیق است و از واژهی أمن به معنای سکون و اطمینان نفس به دست میآید و در معنای شرعی آن اختلاف نظر وجود دارد و حاصل آن این است که ایمان از جهت شرع یا از افعال قلوب است و یا از افعال جوارح و یا از هر دو با هم.
از طرف دیگر او نمیپذیرد که ایمان صرف تلفظ به شهادتین باشد بلکه او پس از نقل روایتی از امام رضا(ع)در عیون اخبار الرضا که میفرماید:ایمان معرفت در قلب و اقرار به لسان و عمل به ارکان است(همو، ص 822)،و نقد اقوال مختلف که هر کدام حقیقت ایمان را یکی از اجزای مطرح شده در این روایت میدانند،اقوال هفتگانهای را در مورد حقیقت ایمان نقل کرده و به نقد و بررسی آنها میپردازد و اشاره میکند که امامیه تنها به سهتای آنها قائل است.
در واقع وی حقیقت علم را افاضهای از عالم بالا بر قلب یا روح میداند(همو،9731،ج 1،ص 354)و آنچه که انسان در جهت کسب معرفت انجام میدهد در حقیقت تمهید و آمادگی است جهت پیدایش قابلیت و استعداد پذیرش چنین اشراقی؛چنانچه ایشان در بیان موانع کسب معرفت نیز باز با همین دیدگاه به مسئله پرداخته است و به کمک تمثیل آینه مطلب را چنین طرح مینماید: پس همانطور که در آینه پنج چیز مانع نقش بستن صورت میشود:1.