Abstract:
<P>نوشتار حاضر درصدد بررسی نقش،جایگاه و تاثیر متغیرهای روانشناختی بر فرایند مشارکت شهروندان در عرصه عمومی است.این مقاله با فرض اینکه،روانشناسان و روانشناسان اجتماعی،پدیده مشارکت اجتماعی(و از آن جمله مشارکت سیاسی)را به صور گوناگون به نیازهای درونی، انگیزههای روانی،غرایز و ویژگیهای شخصیتی انسان نسبت دادهاند؛میکوشد تا با استفاده از رویکردهای نظری مختلف و بویژه رویکردهای تلفیقی چگونگی تاثیرگذاری مولفههای روانی را بر عنصر مشارکت نشان دهد.</P>
Machine summary:
"مع الوصف در موارد فراوانی،درباره نسبت و نیز میزان تاثیر هریک از این انگیزهها،اطلاعات اندکی موجود بوده و هنوز بهطور دقیق مشخص نیست که آیا نیازهای خاصی که توسط انواع دیگر تلاشها و فعالیتها ارضاء نمیشوند توسط فعالیتها و مشارکتهای سیاسی و اجتماعی تشفی و ارضاء میگردند یا نه؟همچنین روشن نیست که انگیزههائی که منجر به صور فعال و پرهزینه مشارکت میشوند با آنهائی که فعالیتهای سادهتری و کم زحمتتری را برمیانگیزند تفاوت دارند یا خیر؟ از طرف دیگر،از آنجا که فعالیت و مشارکت خصوصا صور فعال و پرهزینه مشارکت سیاسی به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم معطوف به قدرت است،برخی از صاحبنظران آن را با نیاز به قدرت و قدرتطلبی آدمی تفسیر نموده و آن را براساس ویژگیهای شخصیتی و روانی و تمایلات طبیعی انسان توضیح دادهاند.
لذا وقتی ببیند یا معتقد باشد که پاداشها ناچیز بوده و یا اصلا وجود خارجی ندارند کافی است معمولیترین موانع و هزینهها او را مایوس و از دنبال کردن آن باز دارد(دال،141-831:4631) رابرت دال پس از ذکر دلایل فوق الذکر برای عدم تمایل به برخی فعالیتها آنها را به صورت معکوس،در ارتباط با افزایش احتمال مداخله و مشارکت فرد در آنها چنین خلاصه میکند: 1.
از طرف دیگر بیگانگی اجتماعی- سیاسی یک مفهوم روانی-اجتماعی است که نمیتواند بدون توجه به شرایط اجتماعی سیاسی و فرهنگی خاص جوامع مختلف آن را برای توضیح رفتار اجتماعی افراد مورد استفاده قرار دارد(محسنی تبریزی،67:3731)این امر در باب بیگانگی سیاسی گروههای اجتماعی نظیر زنان نیز مصداق دارد."