Abstract:
بررسی همکاری و منازعه و نقش قدرت در ثبات و امنیت بین المللی در چارچوب رهیافت رئالیسم موضوع اصلی این مقاله است.رئالیسم دارای شاخههای مختلفی است که علیرغم بعضی از تفاوتها در مفروضات،دارای یک هسته مرکزی است و در سه محور اساسی هم عقیده هستند که شامل دولت محوری-اصل بقا و اصل خودیاری است تمام گرایشات رئالیسم میپذیرند که دولت کنشگر اصلی در روابط بین الملل است و هدف آن حفظ بقا در محیط آنارشیک بین المللی است و همین فضای اقتدار گریزی اصل خودیاری را به دولتها دیکته میکند به صورتی که هر دولت تنها میتواند برای حفظ امنیت و بقا به خودش متکی باشد.نتایج بررسیها نشان میدهد که براساس مفروضات رئالیسم،همکاری در روابط بین الملل یک متغیر وابسته به قدرت است و به سختی قابل دستیابی است و تلاش دولتها برای کسب قدرت و منافع نسبی و همچنین اقتدار گریزی حاکم بر نظام بین المللی از جمله عوامل محدودکننده همکاری هستند و تأکید میکنند که همکاری بدون توجه به دستاوردهای نسبی آن میتواند امنیت و بقای دولت را به خطر اندازد.دیدگاه نئولیبرال که چالشگر اصلی نظریه واقعگرایی است ضمن پذیرش برخی مفروضات اساسی واقعگرایی با تأکید بر منافع مطلق بجای منافع نسبی و بدون توجه به ریشه منازعه و جنگ تلاش مینماید راهی برای رفتن به سوی همکاری پیدا کند و معتقد است که نهادهای بین المللی و رژیمها میتوانند همکاری میان دولتها را تسهیل کرده و هزینه تقلب و عدم پایبندی به تعهدات متقابل را بالا ببرند.
Machine summary:
"آن طوری که استیون لمی تأکید میکند نئورئالیستهای تهاجمی بیشتر عقاید والتز و فرضیههای رئالیسم سنتی را میپذیرند و نئورئالیستهای تدافعی معتقدند که فرضیههایشان در مورد همکاری با دیگر کشورها و صلح و ثبات بستگی به این دارد که مخاطب ما چه کشوری است؟آیا دوست ما هستند یا دشمن ما؟اگر کشور مخاطب دوست ما باشد نگاه ما به روابط منطبق بر فرضیههای نولیبرالهاست ولی اگر با دولت توسعه طلب،مطرود یا یک دشمن سنتی روبهرو باشیم بین نئورئالیسم تهاجمی و تدافعی فرق بسیار اندکی خواهد بود.
98 در مجموع میتوان گفت که نولیبرالها به این نتیجه رسیدهاند که اقتدار گریزی از طریق ایجاد جو عدم اطمینان در دولتها در زمینه تعهداتی که یاران آنها دارند،مانع همکای میشود و بیشترین نگرانی دولتها از فریبکاری دیگران است و همانگونه که کوهین و اکسلراد نشان دادهاند،استدلالهایی مانند معضل زندانی،شکار گوزن،ترسوکیه؟همگی این حقیقت را نشان میدهند که پیگیری منافع خود پرستانه چقدر میتواند در روابط بین الملل مصیبت بار باشد و این چشم انداز را نشان میدهد که هر دو طرف صرفا اگر به همکاری دست یابند میتوانند به صورت بالقوه از آن منتفع شوند.
مثلا نگاه رئالیسم کلاسیک به ریشه قدرت طلبی یا نوع رفتار دولتها به دیدگاه آنها به ذات بشر برمیگردد در صورتی که نئورئالیسم یا رئالیسم ساختاری براساس ساختار نظام بین الملل نوع رفتار و جایگاه کشورها را تحلیل میکند یعنی نگاهی از بالا به پایین دارد یا رئالیسم سنتی قدرت را با زور و توان نظامی میسنجد درحالیکه رئالیسم ساختاری معتقد است قدرت یک دولت با توانمندیهای ترکیب شده آن برابر است و یا تعریفی که این دو شاخه از آنارشی دارند نیز متفاوت است."