Abstract:
غربشناسی،یکی از حوزههای مطالعاتی مهم معاصر است که به بررسی تاریخ، ماهیت و سرنوشت تمدن غرب میپردازد.حسن حنفی از روشنفکران معاصر و معروف مصر،مدعی تأسیس علم جدیدی به نام استغراب یا غربشناسی است که از آفات غربشناسی وارونه مصون میباشد.بررسی کتاب او در این زمینه نشان میدهد که مجموعه مباحث غربشناسی وی با سه عنوان«تکوین آگاهی اروپایی»،«ساختار آگاهی اروپایی»و«سرنوشت آگاهی اروپائی»به غیر از بیان تاریخ مکتبهای فلسفی غرب و ریشههای تاریخی آن و نیز وضعیت کنونی آگاهی غربی،کار جدیدی را در غربشناسی انجام نداده است؛بلکه خود به آفت غربشناسی وارونه دچار شده است و نه تنها غرب را از منظر خودی مطالعه نکرده،بلکه«خود»را در آیینهء غرب مشاهده کرده است.او بارها دربارهء الگوگیری از مدلهای تغییر و تجدد غربی برای بازسازی اندیشه دینی در آثار مختلف خویش سخن گفته و خود نیز از چنین روشهایی برای معناسازی میراث اسلامی بهره گرفته است و این همه،نشان از وارونگی غربشناسی او دارد.
Occidentalism is one of the contemporary important realms of study which deals with historical studies، the study of the essential nature and the predestination of the Occidental civilization. Hasan Hanafī، a well-known contemporary intellectual of Egypt، claims to be the founder of a new science named "Occidentalism" that is immune to the calamities of inversed Occidentalism.
The study of his book، in this respect، shows that the collection of his studies of Occidentalism are based upon three subjects “the emergence of the European Renaissance”، “the structure of the European Renaissance” and “the predestination of the European Renaissance” which lack the study of the history of the schools of Occidental philosophy، their historical roots and the present Occidental Renaissance through which he has not invented a new factor in regard to the study of Occidentalism، however he has، himself، been the victim of an inverted study of Occidentalism، in addition he has not only studied the Occident from his own view، but also he has observed himself in the Occidental doctrine.
He، repeatedly، stated about taking as exemplary the models of the changes and the modernity of the Occident for religion renovation in his different works، and then، he has، himself، quoted these methods to give significance to the Islāmic patrimony. In fact، all of this shows the inversion of his study of Occidentalism.
Machine summary:
"دربارهء پدیدارشناسی هوسرل و سایر فلسفههای قرن بیستم مانند فلسفههای وجودی و فلسفههای زندگی،این پرسش بنیادین وجود دارد که آیا آنها توانستهاند هریک از عقل و تجربه،و نیز شهود درونی و واقعیت خارجی را در جایگاه خودیشان به رسمت بشناسند،یا با گریز از پوزیتیویسم در عرصهء علوم انسانی،به ایدئالیسم دیگری مبتلا شدند که ذهن را به جای عین مینشاند و همچنان به بنبستهای عقلگرایی و تجربهگرایی قرن هفده و هجده مبتلا میباشد؟ پدیدارشناسی هوسرل هرچند تا حدود زیادی وجه ممیز فلسفهء معاصر است،روش و آغازی بود که بسیاری از فیلسوفان مهم فلسفه معاصر اروپایی مانند هایدگر،سارتر،مرلوپونتی، گادامر و دریدا آن را برگزیدند؛اما هدف اصلی او یا پیامد مکتب فلسفی او به وحدت رساندن دو رویکرد عقلگرایی و تجربهگرایی نبود؛بلکه مقابله با بحرانی بود که آگاهی اروپایی را در برگرفت؛یعنی از دست رفتن مطلقها،نسبیگرایی و شکاکیت،هوسرل خواست فلسفه را به علم تبدیل کند؛اما این علم،علم تجربی نبود؛زیرا موضوع توصیف پدیدارشناختی او،تحصیل ذوات یا صور معقوله عرضه شده در تجربهء فاعل شناسا است که به تعبیر هوسرل به طور مطلق در شهود مستقیم و بیواسطه یافت میشوند.
95 نموداری که حنفی برای فراز و فرود دو تمدن اسلام و غرب ترسیم کرده است،باید بیانگر (به تصویر صفحه مراجعه شود) عناصر مهم تمدنی یعنی فلسفه،علوم،عرفان،هنر و نظام اجتماعی باشد؛در حالی که چنین به نظر میرسد که شاخص اصلی مورد توجه او اندیشه فلسفی و گاه برخی از علوم اسلامی،به ویژه در عصر ترجمه است."