Abstract:
فلسفة اخلاق مارکسیستی به طور اعم نزد مارکس و لنین، و به طور اخص نزد مارکسیستهای ایرانی کمتر مورد توجه پژوهشگران ایرانی بوده است. این مقاله درصدد است به طرح اندیشههای نظری این مکتب در روایت مارکسی و لنینی آن، و به ویژه روایت ایرانی از آن نزد ارانی، طبری و خامهای بپردازد. سپس در یک نگاه کلی، در قالب ملاحظاتی، با نقد کلی این اندیشهها، دشواریها و پرسشهای پیشروی آنها را مطرح میسازد.
Machine summary:
"آرای طبری را میتوان از میان آثار متعدد وی بدین ترتیب بیان داشت: ماهیت انسان و مساله اخلاق از دیدگاه طبری، یک دیدگاه دربارة ماهیت انسان این است که انسان عبارت از مجموعه مختصات روانی و غرایز ثابت و تغییرناپذیر است و محتوای تاریخ و جامعه نیز چیزی جز مظاهر رنگارنگ همین مختصات روانی و غرایز (مانند غریزة حفظ نفس، جنسی، تملک، جنگ و تجاوز، مرگ و...
چند پرسش بنیادی دیگر ـ ابتنای اخلاق براساس یک طبقه به نام پرولتر و انحصار وجود و ماهیت اخلاق در دستان آن، چیزی جز محدودسازی و قلب تدریجی اخلاق و سلب عمق و غنا و خلاقیت اخلاقی انسان نخواهد بود؟ ـ جایگاه عواطف، احساسات و انفعالات انسانی در کنش اخلاقی او چیست؟ ـ آیا با توجه به تکثر حسن و قبحها در جوامع، قرار دادن اخلاق در ردیف فیزیک و شیمی ممکن است؟ ـ آیا اشتراک معانی و تعاریف اخلاقی در جوامع و دورههای مختلف تاریخی حتی در حد مشابهت خانوادگی 173 ویتگنشتاین نیز نیست؟ ـ به فرض پذیرفتیم که حتی وجود اخلاق عرفانی نیز محصول شرایط اقتصادی است؛ اما آیا محتوای این اخلاق از حیث معانی و مفاد عناصر آن و سلوک و دریافتهای درونی ـ که کاملا با شرایط عادی ناسازگار است ـ تبیین صرف اقتصادی را میپذیرد؟ ـ چگونه میتوان در تاریخ بشر، در گذشته و حال، تغییرهای بنیادینی را که تحت تأثیر شعارهای اخلاقی شکل گرفتهاند یا در آن سهم بسزایی داشتهاند، تبیین کرد؟ ـ آیا اخلاق در گذشته انسان، همواره نقش منفی داشته است و در هویتبخشی و هویتآفرینی و آرامشبخشی به او سهمی نداشته است؟ ـ آیا آسیبهایی که انسانها از بیاخلاقی ـ به جهت کمی و کیفی ـ در جوامع کمونیستی خوردهاند، کمتر اساسی بوده است؟ آیا این آسیبها کمتر از جوامع دیگر بوده است؟ ـ آیا جامعهای که اخلاق را جدی بگیرد و با برنامهریزی دقیق آن را پیاده کند، مانند آنچه در نظریة اخلاق حرفهای 174 رخ نموده است، نمیتواند به ارتقای اقتصادی و تغییر اساسی شرایط مادی دست یابد؟ 15."