Abstract:
نوشتار حاضر میکوشد مؤثرترین عوامل اجتماعی جرم از دیدگاه ابنخلدون را با نگاهی به مهمترین نظریههای جرمشناسی بررسی کند.ابنخلدون از سویی به اختیار انسان باور دارد و از سویدیگر، با پذیرفتن اجتماعی بودن انسان، تأثیر عوامل محیطی و اجتماعی را بر عملکرد او میپذیرد؛ ازاینرو، به عوامل گوناگونی همچون تجملگرایی و تضاد منافع، بیداد حاکمان، سستی همبستگیهای اجتماعی، جنگهای داخلی و خارجی توجه دارد و این عوامل را سبب وقوع جرایم بیشماری، از جمله مفاسد اقتصادی، قتل، جرایم جنسی و شورشهای اجتماعی میداند.دیدگاه ابنخلدون در تحلیل عوامل اجتماعی جرم به نظریههای تلفیقی و ترکیبی نزدیکتر است؛ اما او تجملگرایی و بروز تضاد میان شهرنشینان را زمینهساز بسیاری از جرایم برمیشمارد و از میان همة عوامل اجتماعی جرم، توجه ویژهای به دولت و مفاسد سیاسی و اقتصادی آن دارد.
The present paper seeks to investigate the most influential social factors of crime in Ibn Khaldun's view through looking at the most important theories of criminology. On the one hand، Ibn Khaldun believes in man's will and admits the effect of environmental and social factors on man's acts by accepting his sociability، on the other hand. Therefore، he pays attention to different factors like luxury- orientation and interest conflict، rulers' oppression، weakness of social cohesion، and civil and foreign wars and considers these factors as the cause of many crimes including economic corruptions، murder، sexual offences، and social riots. Inb Khaldun's approach to analyzing the social factors of crime is more close to integrative and combinative theories. However، he considers luxury-orientation and conflict among city dwellers as the cause of many crimes، and، among all social factors، pays special attention to state and its political-economic corruptions.
Machine summary:
"چنانکه پیشتر گفته شد، ابنخلدون پیامد ورود انحصاری دولت به فعالیتهای اقتصادی را آن میداند که «هیچیک از رعایا نتواند کمترین نیازمندیهای خود را بهدست آورد و این امر سبب سیهروزگاری مردم میشود» (همان، ج1، ص 541ـ542) که نتیجة آن بالا رفتن نرخ بیکاری و روی آوردن افراد به مشاغل فاسد و کجروی خواهد بود (همان، ج 2، ص 763) و این، همان مدعای نظریة مارکسیستی است که فرایند انباشت سرمایه و افزایش منافع سرمایهداران و حاکمان، به بیکاری بخشی از اعضای طبقة محروم میانجامد که این بیکاری دلیل اصلی کجرفتاری خواهد بود (صدیق، 1389، ص 81).
آنجاکه از همنشینی با دوستان کجرو و تقلید از آنان بحث میکند، یادآور نظریة یادگیری اجتماعی و همنشینیهای افتراقی ساترلند است و وقتی از فقدان راههای مشروع و قانونی برای دستیابی به معاش سخن میگوید، به نظریة فشار و دیدگاههای مرتون گرایش دارد که سبب کجرفتاری مردم را شکاف میان اهداف و ابزار مقبول اجتماعی معرفی میکند؛ اما هنگامی که از تبدیل جامعة ساده بادیهنشینی به جامعة پیچیده و تجملگرای شهری و درگیری بر سر قدرت و منافع بیشتر سخن میگوید، به نظریة تضاد و نیز پدیدة آنومی و سستشدن وجدان جمعی نزدیک میشود.
بنابراین، مباحث ابنخلدون در زمینة علل و عوامل اجتماعی مؤثر در وقوع جرایم بهطور پراکنده مطرح شده است، اما ازآنجاکه وی وقوع جرم را به یک عامل محدود نکرده است، بلکه به نقش و اثرگذاری مجموعه این عوامل و نظریهها توجه داشته است، ردپای بسیاری از نظریههای جدید جامعهشناسی و جرمشناسی با دیدگاه تلفیقی و ترکیبی در جوهر نظریههای ابنخلدون در اینباره سزاوار مشاهده و تحقیق است."