خلاصه ماشینی:
"به این طریق شاید بتوان در جامعه،عدالت را برقرار کرد،که البته درمورد این آرمانشهر،این سؤال مطرح میشود که خود معلمانی که قرار است برای اولین بار،کودکان را تربیت کنند،چگونه و در کجا تربیت خواهند شد؟بعد هم میبینیم در قرن نوزده و بیست میلادی کارل مارکس،با استفاده از فرضیههای افلاطون-آنچه که کمونیستها و سوسیالیستها قبول نداشتند-جز اینکه سعی کند این مدینۀ فاضله را در قرن بیستم،در جامعۀ صنعتی اروپا پیاده بکند، کاری نکرد و شاهد هستیم که این آرزو نتوانست تحقق یابد و جامعۀ به اصطلاح بیطبقه فروریخت؛بنابراین چون عدالت امکانپذیر نبوده،در جامعهای که بیعدالتی و تبعیض وجود داشته است،برای اینکه بشر بتواند زندگی را تحمل کند برای او امیدی قرار دادهاند و آن امید را انتظار کسی که یک روزی بیاید و در جامعه عدالت برقرار کند،تعبیر کردهاند.
جالب است بدانید ایرلندیها کاتولیکهای بسیار متعصبی هستند؛چه اینکه اگر به شهر دوبلین مسافرت کنید میبینید در هرچندصدمتر،یک کلیسا وجود دارد؛ البته بکت در خانوادهای پروتستان متولد شده است؛ولی از آدمهای باسوادی مثل او که مسافرتهای زیادی کرده و زبانهای بسیار را آموخته است،نمیتوان انتظار داشت که به فرقهای خاص منتسب باشند؛پس باید گفت مسأله انتظار در ذهن او وجود داشته است؛منتها وقتی از ایرلند به فرانسه مهاجرت میکند و بهخصوص با آثار بالزاک آشنا میشود،اندیشههای جدیدی در ذهن او شکل میگیرد.
در آمریکا نیز وقتی از استادان دانشگاه میپرسیدم که شما با اجرای این نمایشنامه-چشم به راه گودو- به دنبال القای چه پیامی هستید،یکی از آنها جواب داد:«در آمریکا کسی منتظر نیست؛نه از نظر اقتصادی و نه از لحاظ مذهبی؛چون اینجا همه باید کار کنند و اگر انتظاری وجود داشته باشد،انتظار کشف چیزهایی است که سفینههای ما،در فضا به دست آوردهاند."