چکیده:
تهدیدهای امنیتی بخشی از واقعیت های سیاست بین الملل اند. کشورهایی که دارای اهداف راهبردی معطوف به تغییر وضع موجود باشند، یا با اهداف قدرت های بزرگ و بازیگران منطقه ای هماهنگ نباشند، در وضعیت تهدید امنیتی قرار می گیرند. جمهوری اسلامی در زمره کشورهای دارای ژئوپولیتیک تهدید است. این کشورها در شرایطی به سر می برند و با بازیگرانی تعامل می کنند که اهداف امنیتی و راهبردی متفاوتی دارند. وضعیت امنیتی ایران در مدار تاریخی صد سال گذشته بیانگر چنین وضعی است. علیه امنیت ملی » تهدیدهای مرکب « در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی شاهد شکل گیری ایران هستیم که ناشی از مولفه های ایدئولوژیک و راهبردی جمهوری اسلامی است. قدرتهای بزرگ درصدد کنترل فضای امنیتی ایران هستند، در حالی که بازیگران منطقه ای همانند عراق، عربستان و اسرائیل تلاش زیادی برای محدودسازی و مقابله با رهیافت های امنیتی ایران به انجام رسانده اند. چنین فرآیندی به گونه ای متفاوت در قرن 21 نیز ادامه یافته است. در این مقاله تلاش می شود تهدیدهای امنیتی امریکا علیه اهداف راهبردی ایران، در دوران جورج بوش و باراک اوباما با یکدیگر مقایسه شود. برای تبیین این موضوع از دکترین امنیت ملی امریکا در این دو مرحله استفاده می شود. از سوی دیگر، الگوهای رفتاری و همچنین مواضع راهبردی امریکا و متحدانش در چارچوب سیاست و نهادهای بین المللی مورد توجه قرار خواهد گرفت. ادبیات سیاسی به کار رفته توسط زمامداران و استراتژیست های امریکایی نشان می دهد که جلوه هایی از تهدید، رویارویی و مقابله در دو دوره تاریخی یادشده وجود داشته است. این تهدیدها در دوران بوش با ادبیات تهاجمی تری مطرح می شد، در حالی که امکان عملیاتی شدن آنها محدود بود. تهدیدهای امنیتی دوران اوباما، ادبیات منعطف تری در مقایسه با دوران بوش دارد، در مقابل، امکان عملیاتی شدن آنها تهدیدهای امریکا در دوران ،» رهیافت رئالیسم تدافعی « افزایش یافته است. در این مقاله براساس بوش و اوباما مورد تبیین مقایسه ای قرار گرفته است.
Security threats are parts of international political realities. Countries with strategic goals focused on changing the status quo، or not synchronized with the big powers objectives and regional actors are subject to security threat. The Islamic Republic of Iran is among countries with geopolitical threat. These countries are subject to conditions and interacting with actors who have different security and strategic objectives. Iranian security situation in the historic circuit of the last hundred years has indicated such a situation. In the period after the Islamic Revolution victory we have witnessed a «combined threat» of national security that is caused by ideological and strategic components of the Islamic Republic. Great powers have sought to control Iran>s security environment، while regional actors like Iraq، Saudi and Israel are doing a great effort to limit and deal with Iran>s security
approaches. Such a process although different، has continued in the 21st century.
In this article the U.S. security threats against Iran>s strategic objectives during George Bush and Barack Obama will be compared. To explain the matter، U.S. national security doctrine in these two stages is used. On the other hand، behavior patterns and strategic positions of the U.S. and its
allies in the framework of politics and international institutions will be considered. Political literature used by the U.S. rulers and strategists shows that there are some aspects of the threat، confrontation and coping in the two mentioned historical periods. These threats were proposed by a more aggressive literature during the Bush era، while the possibility of threat to become operational was limited. Security threats during Obama has a more flexible literature compared to Bush era but the possibility of threat to become operational has increased. In this paper، based on «defensive
realism approach»، comparison of the American threats during the Bush and Obama has been explained.
خلاصه ماشینی:
"در این مقاله تلاش میشود تهدیدهای امنیتی امریکا علیه اهداف راهبردی ایران،در دوران جورج بوش و باراک اوباما با یکدیگر مقایسه شود.
(دولتآبادی و منفرد،1388:25) این روند نهتنها در دوره جورج بوش تداوم یافت،بلکه باراک اوباما نیز بهچنین الگویی از رفتار راهبردی ادامه داد؛هرچند وی در تبلیغات انتخاباتی خود تأکید میکرد که الگوی رفتاری محافظهکارانه سیاست خارجی امریکا در دوران جورج بوش در برخورد با ایران،با منافع آن کشور سازگاری نداشته است.
در این دوران حوادثی همانند 11 سپتامبر 2001 بهوقوع پیوست،محافظهکاران از الگوی تهاجمی در سیاست بین الملل بهره گرفتند،و در نهایت،زمینه برای به قدرت رسیدن باراک اوباما و ظهور سیاست تغییر در رفتار راهبردی امریکا فراهم شد.
( 48:0102,esuoH etihW ) ب)رویکرد بدبینانه به اهداف و سیاست منطقهای ایران امریکاییها گسترش قابلیتهای راهبردی و ایدئولوژیک ایران را تهدیدی برای منافع و امنیت قبال ایران گسترش یابد،از ادبیات و اقدامات تهاجمیتری در برخورد با جمهوری اسلامی بهره میگیرند.
اگرچه امریکاییها تاکنون نتوانستهاند روابط خود را با ایران سازماندهی کنند،این امر عمدتا تحت تأثیر سیاست کشورهای منطقه و اهداف راهبردی امریکا برای نیل به هژمونی منطقهای بوده است.
رویکرد اوباما را میتوان در راستای مدل یادشده مورد ارزیابی قرار داد،زیرا در ادبیات راهبردی و امنیتی امریکا،تأمین اهداف و منافع ملی از اولویتی ویژه برای نظامهای سیاسی برخوردار است.
از سوی دیگر باید بر این امر تأکید کرد که هرگونه نقش سیاسی و امنیتی اوباما در چارچوب امنیت نرمافزاری میتواند مخاطرات و محدویتهای بیشتری برای جمهوری اسلامی ایران بهوجود آورد.
( 511:8002,kcalloP ) نتیجهگیری دولت اوباما درصدد بود تغییراتی بنیادین در سیاست خارجی خود ایجاد کند،اما این هدف بهدلیل مؤلفههای ساختاری قدرت و فرآیند پیگیری منافع ملی در امریکا،متوقف شده است."