چکیده:
بسیاری از دانش پژوهان «ناسیونالیسم » را به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی متمایز تلقی می کنند، و بیشترشان آن را یکی از فراورده های جدایی ناپذیر مدرنیته می دانند. این جستار با پذیرش این دیدگاه آغاز می گردد و به شناخت چگونگی گسترش ناسیونالیسم ، به عنوان بخشی از فرایندی گسترده تر موسوم به «غربی شدن » می پردازد. در این نوشتار همه ی زاویه های ایدئولوژیکی که به این پهنه تعلق دارند و نقطه مشترکی که بر ناسیونالیسم سایه افکنده ، بعنوان مدرنیسم شناسایی می شوند. به دیگر سخن ، مجموع گفتمان های ایدئولوژیکی ، بیانات هنری و رفتارهای سیاسی به سمت و سوی «نیاز به مدرن شدن » گرایش دارند. در چارچوب های ملی ، مفاهیم مدرنیستی مانند پیشرفت ، رشد، ترقی و توسعه در سطح بالایی درک شده و در جهانی از دولت - ملت ها به کار می روند. افزون براین ، توجه به شیوه هایی که نخبگان حاکم در گزینش فرهنگ مدرنیستی دارند، نشان می دهد که آنان چگونه از این موضوع به عنوان امری بسدنه و کافی برای به حاشیه راندن و نابودی هم آوردانشان ، به بهانه ی «ضدمدرن » بودن آن ها، بهره می گیرند. نوشتار پیش رو این مساله را مطرح می کند که آیا می توان مدرنیسم را به خودی خود به عنوان یک ایدئولوژی شناخت و آیا پیروزی آن ، بخش جدایی ناپذیری از ناسیونالیسم است یا خیر؟ در پایان این نتیجه فراچنگ می آید که ناسیونالیسم به گفتمان گسترده تری از مدرنیته وابسته است و گسترش آن را به طور کامل همراهی می کند.
خلاصه ماشینی:
نوشتار پیش رو این مساله را مطرح می کند که آیا می توان مدرنیسم را به خودی خود به عنوان یک ایدئولوژی شناخت و آیا پیروزی آن ، بخش جدایی ناپذیری از ناسیونالیسم است یا خیر؟ در پایان این نتیجه فراچنگ می آید که ناسیونالیسم به گفتمان گسترده تری از مدرنیته وابسته است و گسترش آن را به طور کامل همراهی می کند.
در هر حال در این زمینه اتفاق نظر وجود دارد که ناسیونالیسم یک جنبش ایدئولوژیکی است ، تحت عنوان یک ملت خود معرف سخن می گوید و هدف آن کنترل نهادهای سیاسی (اغلب دولت مدرن ) در گستره ی قلمرو مشخصی است .
به هرحال ، اگرچه اسمیت به نیکی نشان می دهد که درجه ای از پیوستگی از «قوم گرایی » تا «ملیت شدن » و از چندین جامعه پیش مدرن تا «ملت های » خود معرف معاصر وجود دارد، با این وجود، او با تایید این که بیش تر «ملت ها» ناسیونالیسم را از پیش داشته اند، این باور را می پروراند که «ناسیونالیسم » به عنوان یک ایدئولوژی ، در دوران مدرن گسترش یافت .
اما آیا مدرنیسم مورد پشتیبانی گسترده ی توده ها قرار گرفت ؟ مدرنیزاسیون برای بیش تر افراد، بویژه روستاییان ، مستمندان شهرنشین و طبقات گوناگون پناهندگان داخلی ، بدبختی بی حد و اندازه ، از دست دادن حکمت ، آداب و رسوم و مهارت های فنی اجدادی ، شکاف بین نسلی ، فروپاشی جامعه و همه ی الگوهایی که به خوبی از سوی جامعه شناسان کلاسیکی مانند امیل دورکیم و فردیناند تونیس توصیف شده بود، را به ارمغان آورده است .