چکیده:
بررسی برنامه های اول تا چهارم توسعه در بخش فرهنگ نشان می دهد که تنها بخشی از سیاست های فرهنگی مندرج در این برنامه ها اجرا شده و تا رسیدن به نتایج مطلوب، راه درازی در پیش است. اگر از منظر دانش سیاست گذاری به این مسئله نگریسته شود از علل عمده این عدم اجرا، عوامل بازدارنده اجرای سیاست های فرهنگی کشور هستند. در تحقیق حاضر تلاش شده است با بهره گیری از تجربیات و دیدگاه های مجریان سیاست های فرهنگی کشور طی 21 سال گذشته و نیز خبرگان عرصه فرهنگ، علل و عوامل این امر، استخراج و تعاملات این عوامل در قالب مدلی عرضه شود. در این تحقیق که با روش تحلیل مضمونی انجام شده است طی 32 مصاحبه کیفی نیمه ساخت یافته با خبرگان و مجریان سیاست های فرهنگی کشور و تحلیل و کدگذاری آنها با کمک نرم افزار MAXQDA، در سه مرحله کدگذاری توصیفی، کدگذاری تفسیری و یکپارچه سازی، 555 کد، 248 مضمون توصیفی و 22 مضمون تفسیری تولید شد که نهایتا در مدل آسیب شناختی اجرای سیاست های فرهنگی کشور طی برنامه های اول تا چهارم توسعه یکپارچه گردیدند. مدل حاصل تحقیق، به تحلیل عوامل بازدارنده اجرای سیاست های فرهنگی در 5 حوزه «نظام سیاست گذاری کلان کشور»، «نظام فرهنگی کشور»، «نظام سیاست گذاری فرهنگی کشور»، «جامعه (مردم)» و «تعامل نظام فرهنگی و جامعه» می پردازد
خلاصه ماشینی:
در ﺣﯿﻄﻪ داﺧﻠﯽ، در ﮐﻨﺎر ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ دﺧﯿﻞ در ﻧﺎﺑﺴﺎﻣﺎﻧﯽ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻣﻮﺟﻮد، ﯾﮑﯽ از ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﻬﻢ، ﻋﺪم اﺟﺮای درﺳﺖ و ﮐﺎﻣﻞ ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻃﯽ دو دﻫﻪ اﺧﯿﺮ اﺳﺖ؛ ﺗﺤﻠﯿﻞ اﻫﺪاف و ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎی ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎی اول ﺗﺎ ﭼﻬﺎرم ﺗﻮﺳﻌﻪ اﻗﺘﺼﺎدی، اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﻓﺮﻫﻨﮓ و ﺳﯿﺎﺳﯽ، در ﺑﺨﺶ ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ اﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﻧﻬﺎدﯾﻨﻪ ﮐﺮدن ﺑﺎورﻫﺎی دﯾﻨﯽ و ﻓﻀﺎﺋﻞ اﺧﻼﻗﯽ در ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﺳﺎﻟﻢﺳﺎزی ﻓﻀﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﮐﺸﻮر ﺑﻮدهاﻧﺪ )ﺳﺎزﻣﺎن ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ و ﺑﻮدﺟﻪ، 8631، 4731، 9731، 4831(؛ اﻣﺎ اﺟﺮاﯾﯽ ﻧﺸﺪن اﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎ در ﮐﺸﻮر ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ اﮐﻨﻮن ﺗﻮان ﻣﻮاﺟﻬﻪ ﺑﺎ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ، ﮐﻢ ﺷﻮد و ﮐﺸﻮر ﻧﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ و ﮐﺎرآﻣﺪ ﺑﻪ ﭘﯿﺸﮕﯿﺮی و درﻣﺎن ﺑﯿﻤﺎریﻫﺎی ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺧﻮد ﺑﭙﺮدازد.
در واﻗﻊ، ﺗﺤﻘﯿﻖ ﺣﺎﺿﺮ ﺗﻼش ﻧﻤﻮده اﺳﺖ ﺑﺎ ﺑﻬﺮهﮔﯿﺮی از ﺗﺠﺮﺑﯿﺎت و ﻧﻈﺮﻫﺎی ﻣﺠﺮﯾﺎن ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﮐﺸﻮر، ﻋﻮاﻣﻞ ﺑﺎزدارﻧﺪه اﺟﺮای ﮐﺎﻣﻞ ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﮐﺸﻮر را ﺗﺒﯿﯿﻦ ﮐﻨﺪ و ﻣﺠﺮﯾﺎن و ﺳﯿﺎﺳﺖﮔﺬاران ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ را ﻗﺎدر ﺳﺎزد ﺗﺎ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از اﯾﻦ ﻣﺪل ﺗﺸﺨﯿﺺ دﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﭼﻪ دﻟﯿﻞ ﺑﺮﺧﯽ ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﮐﺸﻮر ﺑﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﮐﺎﻣﻞ دﺳﺖ ﻧﯿﺎﻓﺘﻨﺪ و از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ، آﻧﻬﺎ را آﮔﺎه ﻣﯽﺳﺎزد ﮐﻪ در ﺻﻮرﺗﯽ ﮐﻪ ﮐﺸﻮر ﺑﺨﻮاﻫﺪ آﻧﻬﺎ را ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺑﻪ اﺟﺮا در آورد ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻋﻮاﻣﻠﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﺪ.
ﺑﯽاﻋﺘﻘﺎدی ﻣﺠﺮﯾﺎن ﺑﻪ ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎ ﮐﻤﺒﻮد وﻓﺎق ﺑﯿﻦ ﻣﺮاﺟﻊ ﺳﯿﺎﺳﺖﮔﺬاری و اﺟﺮا ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ اﻟﺘﺰام و اﻋﺘﻘﺎد ﻻزم ﺑﻪ ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎ در ﻣﺠﺮﯾﺎن ﺑﻪ وﺟﻮد ﻧﯿﺎﯾﺪ و در ﻧﺘﯿﺠﻪ، ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻣﻨﺪرج در ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎی ﺗﻮﺳﻌﻪ، ﮐﻤﺘﺮ ﻣﺤﻮر ﻋﻤﻞ ﻋﺎﻣﻼن واﻗﻌﯽ ﺗﻐﯿﯿﺮات ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﮐﺸﻮر ﺑﺎﺷﺪ و ﻣﻘﺎﺻﺪ ﻣﺠﺮﯾﺎن و ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎی ﻏﯿﺮرﺳﻤﯽ و ﻧﺎﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ در ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﻪ اﺟﺮا در ﻣﯽآﯾﺪ: »واﻗﻌﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎی اول ﺗﺎ ﭼﻬﺎرم ﺗﻮﺳﻌﻪ در ﺑﺨﺶ ﻓﺮﻫﻨﮓ، درﺳﺖ اﺳﺖ ﮐﻪ اﺳﻤﺸﺎن ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎی ﺗﻮﺳﻌﻪ اﺳﺖ، وﻟﯽ واﻗﻌﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ.