چکیده:
در «بداء» دو نظر وجود دارد. امامیه «بداء» را از ارکان اصیل عقاید اسلامی می دانند که چهار دلیل بر این مدعا می توان اقامه کرد و مهم ترین آنها آیه محو و اثبات است. علمای اهل سنت به شدت با این عقیده مخالف اند و بر آن اند که «بداء» موجب علم بعد از جهل می شود و این درمورد خداوند روا نیست. معنای لغوی «بداء» همان ظهور بعد از خفاست، البته امامیه چنین معنایی را قصد نمی کنند؛ معنایی که آنان از «بداء» اراده می کنند «تغییر مسیر آدمیان با اعمال آنان است» و این مطلب مورد قبول همگان است. لذا آنچه انکار شده است مورد اعتقاد نیست و آنچه مورد اعتقاد است نفی نشده است. بدین جهت این نزاع بیشتر نزاعی لفظی است تا نزاعی معنوی.
Among Islamic sects There are two groups that disagree about the issue of Bada`: Imamiyeh or Shiites، from one hand considers Bada` as one of the original principles of Islamic beliefs and In order to prove this believe they have proposed four reasons، among which the most important is the deletion and notation verse (Mahv va Esbat) in Quran. On the other hand، Sunni''s scholars are strongly against the issue of Bada` and believe that one of its implications and consequences is acceptance of God''s knowledge after his ignorance، while this is not admissible about God. The lexical meaning of Bada` is emersion after hiding; but Imamiyeh does not intend such a meaning. The meaning that they educe from the word Bada`، is “the change in people`s life path via their actions” and all scholars (Shiites and Sunnie) accept this fact. Therefore this conflict is indeed a lexical dispute، rather than a semantic. because، the fact which here is denieded، is not actually believed in، and what is believed in، has not been denied.
خلاصه ماشینی:
٢. شيخ بلخي شيخ طوسي در کتاب تبيان از وي چنين نقل ميکند: بعضي ميگويند به ائمه اي که نص بـر امامت آنها وارد شده است نسخ قرآن و تدبير در آن تفويض شده است و بعضي از آنها پـا را فراتر از اين مينهند و ميگويند، همان طورکه نسخ جايز است ، بـداء نيـز جـايز اسـت و بداء نزد شيعه به اين معناست که خداوند به چيزي امر ميکند که نميدانـد و سـپس بـر او آشکار ميشود و آن را تغيير ميدهد، يا چيزي را در زماني اراده نميکند و سپس به آن امـر ميکند و تغييرش ميدهد و آن را نسخ ميکند، چون شيعه معتقدنـد خداونـد تـا چيـزي را ايجاد نکند، به آن علم پيدا نميکند و بعد از ايجاد، به حـد و حـدودي کـه بـرايش درنظـر گرفته آگاهي پيدا ميکند و به گزافه افتاده اند و گمان کرده انـد آنچـه در مدينـه نـازل شـده است ناسخ آيات نازل شده در مکه است (طوسي، ١٣٧١ش ، ج ١، ص ١٣-١٤).
نظر دوم : اين آيه مختص به بعضي از شقاوتمندان است و بعضي ديگر را شامل نيسـت ، سپس ده وجه در اين خصوص ذکر ميکند و ميگويد: اگر کسي اشکال کند: شما معتقديد که قلم تقدير الهي ازقبل بوده و تغييري در آن نيست ، پـس بـا ايـن محـو و اثبـات در آيـه سازگاري ندارد، در جواب ميگـوييم : آن محـو و اثبـات هـم از مقـدرات اسـت ، بنـابراين خداوند چيزي را محو نميکند، مگر آنکه در علم سابق او باشد و قضاي الهي بر محو آنهـا تعلق بگيرد (رازي ، ١٤١١ق ، ج ١٩، ص ٦٦).