چکیده:
در مباحث نقد ادبی، اصطلاح «رئالیسم»به مفهومی خاص برای اشاره به جنبشی ادبی در قرن نوزدهم به کار می رود و به مفهومی عام، نام سبکی ادبی است که هنوز در ادبیات داستانی معاصر استمرار دارد. مدیر مدرسه آل احمد نمونه ای خصیصه نما از آثار رئالیستی به مفهوم عام کلمه است که نویسنده در آن کوشیده است انسان ها و اوضاع اجتماعی را آن گونه که در زندگی واقعی (ایران دهه 1330) به نظر می رسیدند بازنمایی کند. سبک رئالیستی مانند آینه ای شفاف است که واقعیت ها را بازمی تاباند، اما نویسنده نباید در فرایند این کار دیدگاه های اجتماعی و سیاسی خود را آشکارا بیان کند. آل احمد از این اصل مهم تخطی کرده است، چندان که می توان گفت بخش های فراوانی از این رمان صبغه ای تصنعی و حتی شعارگونه دارد. مایکل هیلمن مدیر مدرسه را از همین حیث دارای نقصان می داند و اعتقاد دارد که آل احمد نتوانسته است از انتقاد اجتماعی فراتر رود. در مقاله حاضر، نخست جنبه های رئالیستی رمان مدیر مدرسه را، با تاکید بر سه عنصر مکان و شخصیت و درونمایه، بررسی خواهیم کرد. در بخش دوم، تخطی آل احمد از روش نگارش رئالیست ها را بررسی می کنیم و نشان می دهیم که او به سبب دیدگاه های سیاسی و انتقادی خاص به ویژه به سبب دیدگاهش درباره «غرب زدگی»، گاه رمان خود را تا حد بیانیه ای سیاسی یا سند اجتماعی فرومی کاهد. در بخش سوم، استدلال می کنیم که گرچه هیلمن یکی از ضعف های نظرگیر مدیر مدرسه را به درستی تشخیص داده است، اما نظر او مبنی بر این که تاثیر این رمان فقط به تداوم شرایط اجتماعی منعکس شده در آن بستگی دارد نادرست است.
“Realism” is a critical term which in its specific sense refers to a literary movement in mid-nineteenth century and in its general sense designates a style of writing that has continued into the contemporary period. The School Principal، a short novel by Jalal Ale-Ahmad، is a characteristic example of realism in its general sense in which the author attempts to represent people and social conditions as they appeared in reality (Iran in the 1950s). The realistic text is like a mirror with a clean surface that merely reflects the realities; however، in the process of reflecting the realities the author should not express his/her social and political views explicitly. Ale-Ahmad violates this important principle، so much so that it can be asserted that various sections of this novel appear rather artificial and of a propagandist nature. Michael Hillmann sees a fundamental flaw in this respect in The School Principal and believes that it remains within the boundaries of social criticism. In its first section، this paper explores the realistic aspects of The School Principal with emphasis on three elements of character، setting and theme. Section two examines Ale-Ahmad’s violation of the principles of realism and argues that adherence to specific social-critical attitudes (especially what he called “Weststruckness”)
خلاصه ماشینی:
"دﻻﻳﻞ اﻳـﻦ اﻣﺮ وﻗﺘﻲ روﺷﻦ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎی زﻳﺮ را از ﻣﻨﻈﺮ ﻣﻨﺘﻘﺪ ادﺑﻲ درﺑﺎرة اﻳـﻦ ﻛﺘﺎب ﻣﻄﺮح ﻛﻨﻴﻢ: اﮔﺮ ﺷﺮاﻳﻂ واﻗﻌﻲ ﻣﺪارس دورة اﺑﺘـﺪاﻳﻲ در اﻳـﺮان اﺻـﻼ ﺑـﺎ ﺗﻮﺻﻴﻒ آلاﺣﻤﺪ از آن ﻓﺮق داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، آنﮔﺎه اﻣﺘﻴـﺎز ﺧـﺎص اﻳـﻦ رﻣـﺎن ﭼـﻪ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد؟ ﻳﺎ زﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻧﻈﺎم آﻣﻮزﺷﻲ در اﻳﺮان ﭼﻨﺎن ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻛﻨﺪ ﻛـﻪ ﺗﻮﺻـﻴﻒ آلاﺣﻤﺪ از آن دﻳﮕﺮ اﻧﻌﻜﺎﺳﻲ از واﻗﻌﻴﺖﻫﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ، آنﮔـﺎه ﺟـﺬاﺑﻴﺖ اﻳـﻦ رﻣـﺎن ﺑﺮای ﺧﻮاﻧﻨﺪه در ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد؟ ﺑﻪ ﺑﻴـﺎن دﻳﮕـﺮ، ﻣﻨﺘﻘـﺪ ادﺑـﻲ ﻣـﻲﺗﻮاﻧـﺪ اﺳﺘﺪﻻل ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﻮﺟﻪ آلاﺣﻤﺪ در ﺳﺮﺗﺎﺳﺮ اﻳﻦ رﻣﺎن ﻋﻤﻴﻘﺎ و ﻣﻨﺤﺼﺮا ﻣﻌﻄﻮف ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎت ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ اﻧﺘﻘﺎد اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﺳـﺖ، ﭼﻨـﺪان ﻛـﻪ ﺑـﻪ ﻧﻈـﺮ ﻣـﻲرﺳـﺪ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه ﺟﻨﺒﻪﻫﺎی ﺑﺴﻴﺎر ﻣﺤﺪودی از وﺿﻌﻴﺖ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﻓﺮاﺗﺮ از اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎت را ﺑﻴﺎن ﻣﻲﻛﻨﺪ.
ﻣﻲﺑﻴﻨﻴﻢ ﻛﻪ رﻣﺎن آلاﺣﻤﺪ در اﻳﻦﺟﺎ ﺑﺮ ﺟﻨﺒـﻪﻫـﺎﻳﻲ از ﭼﻨـﺪوﭼﻮن رﻓﺘـﺎر ﻣـﺎ ﭘﺮﺗﻮاﻓﺸﺎﻧﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻣﺪرﺳﻪ و ﻧﻈﺎم آﻣﻮزﺷﻲ ﻳـﺎ ﺗﻨﺒﻴـﻪ ﺑـﺪﻧﻲ داﻧـﺶآﻣـﻮزان ﻣﺤـﺪود ﻧﻤﻲﻣﺎﻧﺪ، ﺑﻠﻜﻪ دﻻﻟﺖﻫﺎی ﻣﻬﻤﻲ درﺑﺎرة رﻓﺘﺎر ﻣﻨﻔﻌﻼﻧﻪ و ﻇﻠﻢﭘﺬﻳﺮ اﻓﺮاد ﺑﺎﻟﻐﻲ دارد ﻛﻪ ﻣـﺜﻼ ﻧـﺎن ﺳﻮﺧﺘﻪ را ﺑﺎ ﻃﻴﺐ ﺧﺎﻃﺮ از دﺳﺖ ﻧﺎﻧﻮا ﺗﺤﻮﻳﻞ ﻣﻲﮔﻴﺮﻧﺪ ﻳﺎ ﺑﻪ ﮔﺮانﻓﺮوﺷﻲ آﺷـﻜﺎر ﺑﻘـﺎل ﺑـﺎ دادن اﺳﻜﻨﺎس ﻧﻮ ﺗﻦ در ﻣﻲدﻫﻨﺪ ﻳﺎ ﺧﻮد را از ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ اﻋﺘﺮاض اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ دور ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ؛ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﻌﻠﻤـﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻣﺤﺎﻓﻈﻪﻛﺎری ذاﺗﻲﺷﺎن، ﺑﻪ ﮔﻔﺘﺔ راوی اﻳﻦ رﻣـﺎن، ﻫﺮﮔـﺰ ﺑـﻪ ﻓﻜـﺮ اﻋﺘـﺼﺎب ﻛـﺮدن ﻧﻤﻲاﻓﺘﻨﺪ و ﺑﻪ ﺟﺎی ﺗﻼش ﺑﺮای ﭘﺎﻳﺎن دادن ﺑﻪ ﺷﺮاﻳﻂ دﺷﻮار ﻛﺎرﺷﺎن ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ دﻗﻴﻘﻪ ﺗـﺄﺧﻴﺮ در ﺣﻀﻮر در ﻣﺤﻞ ﻛﺎر دل ﺧﻮش ﻣﻲدارﻧـﺪ."