چکیده:
فرهنگ های دوزبانه از دیرباز مورد توجه اهل لغت و واژه شناسان بوده است، زیرا این گونه فرهنگ ها از یک سو رواج زبان مادر و زبان برگردان را درپی داشته و ازسوی دیگر نیاز مترجمان را برآورده می ساخته است. چه بسا در تالیف فرهنگ های دوزبانه واژه هایی اصیل به کار گرفته شده که امروزه مهجور شده است و با احیای آن ها می توان به تنقیح و تزکیه زبان یاری رسانید. شاید بتوان گفت بیش ترین مزیت تالیف فرهنگ های دوزبانه حفظ و حراست از زبانی است که فرهنگی به آن زبان ترجمه می شود و شاید این مزیت را باید برای هر کتابی که از زبانی به زبان دیگر برگردان می شود، درنظر گرفت. اگر بنا باشد فارسی زبانان از هر فرهنگ یا کتابی به زبان اصلی آن بهره ببرند، بی گمان به ساختن واژه های معادل نخواهند پرداخت و لامحاله این بی اعتنایی ضعف زبان فارسی را درپی خواهد داشت. منتهی الارب از گونه فرهنگ های دوزبانه ای است که با وسعتی چشم گیر بر پایه قاموس فیروزآبادی و با بهره گرفتن از فرهنگ های دیگر، از عربی به فارسی برگردان شده است. مقاله حاضر کوششی است به منظور شناساندن این فرهنگ و بیان ارزش ها و یادکرد کاستی های آن، بدان امید که بیش تر مورد استفاده دانش پژوهان قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
"ﻳﺎ آنﺟﺎ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﺟﻢ ﻋﺮﺑﻲ ـ ﻓﺎرﺳﻲ ﭘﻴﺶ از روزﮔﺎر ﺧﻮد اﺳﺘﻨﺎد ﻛﺮده ﺳﺨﺖ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ اﻧﺸﺎ و ﻧﺜﺮ آنﻫﺎ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳـﺖ، ﭼﻨـﺎنﻛـﻪ ﻛﺎرﺑﺮد ﻛﻠﻤﺎﺗﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ »ﻣﺮ«، ﻳﺎ ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ ﻋﺪد و ﻣﻌﺪود، ﻳﺎ اﺳـﺘﻌﻤﺎل »او« ﺑـﻪﺟـﺎی »آن«، ﻛـﻪ از وﻳﮋﮔﻲﻫﺎی ﺳﺒﻚ ﻧﺜﺮ دورة ﺳﺎﻣﺎﻧﻲ اﺳﺖ (ﺑﻬﺎر، 9431: 2/ 95)، در اﻳﻦ ﻣﻌﺠﻢ دﻳﺪه ﻣﻲﺷـﻮد.
3 وﻳﮋﮔﻲﻫﺎی واژﮔﺎﻧﻲ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﻨﺘﻬﻲاﻻرب از ﻟﺤﺎظ ﻛﺎرﺑﺮد واژهﻫﺎی ﻓﺎرﺳﻲ ﻛﻬﻦ و دادن ﻣﻌﺎدلﻫـﺎی دﻗﻴـﻖ ﺑـﺮای ﻛﻠﻤﺎت ﻋﺮﺑﻲ اﻫﻤﻴﺖ ﺑﺴﻴﺎر دارد و ﻣﺆﻟﻒ ﻫﻤﻮاره ﺳﻌﻲ داﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﺮﺧﻲ از اﺳﻤﺎ و ﺻﻔﺎت را، ﻛﻪ اﻣﺮوزه ﺑﻪﺻﻮرت ﺟﻤﻠﻪ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﻲﺷﻮد، ﻫﻢﭼﻨﺎن ﺑﻪﺣﺎﻟﺖ وﺻـﻔﻲ ﻧﮕـﻪ دارد، اﮔﺮﭼـﻪ آن اﺳﻢ ﻳﺎ ﺻﻔﺖ ﻣﺮﻛـﺐ از ﭼﻨـﺪ ﻛﻠﻤـﻪ ﺑﺎﺷـﺪ؛ ﺑـﺮای ﻧﻤﻮﻧـﻪ واژة »إﻫـﺎن« را »ﺗﻨـﺔ درﺧـﺖ ﺑﺮﻳﺪهﺷﺎﺧﻪﻫﺎ و ﺑﺎﻻی وی« ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻛﺮده اﺳﺖ و ﮔﺎﻫﻲ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻛﻠﻤﺎﺗﻲ ﻣﺮﻛﺐ ﻫﻤﺎﻧﻨـﺪ »ﭘﻴﻤﺎﻳﺶﻛﻨﻨﺪه« ﺑﻪﻣﻌﻨﻲ »ﻣﺴﺎح و ﭘﻴﻤﺎﻳﺶﮔﺮ« ﭘﺮداﺧﺘﻪ اﺳﺖ و در ﺑﻌﻀﻲ ﻣﻮاﻗﻊ ﻫـﻢ ﻛﻠﻤـﻪای را ﺑﺎ ﺗﺒﺪﻳﻞ و ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺑﺮﺧﻲ از ﺣـﺮوف آن ﺑـﻪﻛـﺎر ﺑـﺮده اﺳـﺖ، ﻣﺎﻧﻨـﺪ »ﺳـﺎزواری« ﺑـﻪﺟـﺎی »ﺳﺎزﮔﺎری« ﻛﻪ از اﻳﻦﮔﻮﻧﻪ واژهﻫﺎ در اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺑﺴﻴﺎر اﺳﺖ و در اﻳﻦﺟـﺎ ﺑـﻪ ﻧﻤﻮﻧـﻪﻫـﺎﻳﻲ از اﻫﻢ آنﻫﺎ اﺷﺎره ﻣﻲﺷﻮد: زﻳﺮ واژة اﻟﺮﱠﻣﺪ آﺷﻮبﭼﺸﻢ (ﻣﺮﻛﺐ) آﻛﻔﺖ آﻓﺔ اوج اوک اﻧﺲ، أﻧﺲ ﺑﻲﭘﮋﻣﺎﻧﻲ (ﺑﻲﺑﻴﻤﻲ) (ﻣﺮﻛﺐ) أﺣﻲ ﭘﺴﺘﺮ (ﺳﭙﺲ) ﻣﻨﺰل آﻫﻞ ﺟﺎی ﺑﺎ ﻛﺴﺎن (ﻣﺮﻛﺐ) أﺧﻴﺔ، آرﻳﺔ ﭼﻬﺎرﭘﺎﻳﻪ (ﭼﻬﺎرﭘﺎ) (ﻣﺮﻛﺐ) اﻧﺢ رﺧﻴﺪن (ﻧﻔﺲﻧﻔﺲزدن) أدم، أدﻣﺔ، إدام روﮔﺎه (ﻣﺸﻬﻮر) أﻛﻞ ﺳﺨﺘﮕﻲ (ﺳﺨﺘﻲ) ﻣﺄﻗﻂ ﻛﺎرزارﺟﺎی (ﻣﻴﺪان ﺟﻨﮓ) (ﻣﺮﻛﺐ) ﻛﺪﺧﺪاﻳﻲ (ﻋﺮوﺳﻲ) (ﻣﺮﻛﺐ) أدﺑـﺔ اﺛﺮ ﻟﻨﺞ (ﻟﻨﮓ) ﻟﻄﺦ ﻟﻴﺴﻴﺪن (اﻧﺪودﻛﺮدن) ﻣﻮﺷﻚ (ﻋﻀﻠﻪ، ﻣﺎﻫﻴﭽﻪ) أﻟﻴﺔ آﻣﺖ اﻟﻤﺮأة ﻧﺎﻛﺪﺧﺪا (ﺑﻲﺷﻮﻫﺮ) (ﻣﺮﻛﺐ) ال ﻧﻜﻨﺪه (ﺑﺨﻴﻪ) ﻣﺌﺘﺎن ﻧﮕﻮﻧﻪ (ﻧﮕﻮنﺳﺎر) أذن وادارﻧﺪه (ﺑﺎزاﻳﺴﺘﺎﻧﻨﺪه، ﺗﻴﺰﻛﻨﻨﺪة ﮔﻮش) 3."