چکیده:
ادبیّات تطبیقی از زمان پیدایش خود تاکنون، دورهها و نظریّههای گوناگونی را از سر گذرانده است. نظریّه پردازان و اندیشمندان متناسب با شرایط محیطی خود و با توجّه به نگاه، هدف و شناخت خود از ادبیّات، ادبیّات تطبیقی را تعریف و تبیین کردهاند و آثار ادبی ملّتها را یا از افق دید همسطح نگریستهاند یا با نگاهی فرودستانه یا فرادستانه؛ امّا ادبیّات تطبیقی که در مواردی از آن به «ادبیّات همگانی» یا به تعبیر گوته، شاعر آلمانی، «ادبیّات جهانی»(Weltliterature) تعبیر میشود، با هر نوع نگاه و از هر زاویة دیدی که نگریسته باشند، دانشی است برخاسته از روح قومی یا ملّی و به تعبیر دیگر، دانش مشترک و موافق اذهان ملّتها، حاصل پیوند و میراث عظیم مشترک آنهاست. این دانش مشترک ملّتها پیش از اعلام ظهور رسمی و آکادمیک خود در دانشگاهها، در روابط تجاری میان ملّتها، در سفرهای مسافران، از طریق ترجمه و حتّی از طریق پدیدههای شوم و ویرانگری چون جنگ، مشهود و مرسوم بوده است. از آنجا که هر ملّتی در شکل گیری فرهنگ و تمدّن جهانی سهمی داشته و دارد، ادبیّات تطبیقی تبدیل به میراث مشترک ملّتها شد؛ از این رو بسیاری از کشورها مفهوم ادبیّات تطبیقی را از دیدگاه خاصّ خود تعریف یا تفسر کردهاند و اصول و معیارهایی بر آن نهاده اند. این مقاله میکوشد مهمترین و تاثیرگذارترین نحلهها (همچون نحلة فرانسوی، آلمانی، آمریکایی، اروپای شرقی و ... ) را بر پایة مبانی و اصول هر کدام بررسی کند و روند تحوّل مفهوم آن را تا به امروز نشان دهد و به این مساله بپردازد که «مفهوم ادبیّات تطبیقی در گذر از نحلههای گوناگون چه تحوّلاتی یافته است»؟ و عناصر موثّر در پیدایش و گسترش آن کدامها هستند؟ تا بر این اساس جایگاه، اهمیّت، سهم ادبیّات فارسی در میراث عظیم مشترک ملّتها و میزان اقبال جهانی به آن سنجیده و دانسته آید.
خلاصه ماشینی:
نظریه پردازان و اندیشمندان متناسب با شرایط محیطی خود و با توجه به نگاه، هدف و شناخت خود از ادبیـات، ادبیات تطبیقی را تعریف و تبیین کردهاند و آثار ادبی ملت ها را یا از افق دید همسطح نگریسته اند یـا بـا نگاهی فرودستانه یا فرادستانه ؛ اما ادبیات تطبیقی که در مواردی از آن به «ادبیات همگانی» یا به تعبیـر گوته ، شاعر آلمانی، «ادبیات جهانی»(Weltliterature) تعبیر میشود، با هر نوع نگـاه و از هـر زاویـۀ دیدی که نگریسته باشند، دانشی است برخاسته از روح قومی یا ملی و به تعبیر دیگر، دانـش مشـترک و موافق اذهان ملت ها، حاصل پیوند و میراث عظیم مشترک آنهاست .
این درست که پژوهشـگران، فرانسـه را خاستگاه دانش و نظریۀ «ادبیات تطبیقی» می،اما در نگاهی فراگیر و بی طرفانه ، میتـوان گفـت که مفهوم ادبیات تطبیقی پیش از شکل گیری آن به عنـوان دانشـی مسـتقل و وضـع مبـانی و معیارهای آن، در روابط تجاری، مبادلات اقتصادی و کالاهای بومی میان ملت ها ی گونـاگون و مهاجرت اقوام، مسافرتها و حتی پدیدههای نامطلوبی مثل جنگ مشهود و معمول بوده اسـت و با طلوع نهضت ترجمه ، جدیتر و پررنگتر میشود، با آشنایی ملت ها با یکدیگر و نیز بـا شـناخت گنجینه های فکری، هنری و علمی همدیگر، سر و سامانی میگیرد و اصول و مبانی خاص خـود را مییابد.