چکیده:
بحث دربارة تاریخ ادبیّات، ضرورت و چگونگی تدوین آن از مباحثی است که به ویژه در دو دهه اخیر مورد
توجه محققان و منتقدان ادبی واقع شده است و هر کدام از دریچهای به تاریخ ادبیات نگریسته، اشکالاتی
را بر کتب تاریخ ادبی منتشر شده وارد نموده، پیشنهادهایی را برای رفع نواقص و فراهم آوردن زمینه های
لازم برای تدوین تاریخ ادبیات ارائه نموده اند که وجه غالب مشترک منتقدان است . در لابه لای
اظهارنظرها چنین استنباط میشود که بعضی از ایشان برآنند تا تاریخ ادبیات را صرفا به متون ادبی محض
اختصاص دهند و از بررسی متون علمی –– که تاکنون مدّنظر مورخان تاریخ ادبیات بوده است –– پرهیز
نمایند. این مقاله اختصارا به این موضوع میپردازد که چه ارتباطی بین ادبیات و علوم وجود دارد؛ این
ارتباط از کی و چگونه بهوجود آمده است؟ و در نهایت این سوال را مطرح میکند که آیا اصولا میتوان
متون ادبی –– به ویژه متون منثور ادبی –– را از متون علمی جدا کرد؟ و برای آن تاریخ ادبیاتی مستقل
نوشت
خلاصه ماشینی:
آنچه که از لابه لای این دسته از آرای انتقادی اسـتخراج مـیشـود، حکایـت از آن دارد کـه پژوهشگران معاصر انتظاراتی متناسب با نیازهای علمی جامعـه از مـورخ تـاریخ ادبیـات فارسـی دارند؛ ایشان معتقدند که : مورخ باید بر نقد ادبی مسلط و ملاکها و روشهای آن را بشناسد و به کار گیرد؛ با نظریه های تاریخ ادبیات و رویکردها و روشهای آن آشنا باشد؛ شم تاریخی داشته باشد؛ از عنصر ذوق شخصی در تدوین تاریخ ادبیات پرهیز کند؛ با کیفیات ذاتی متون آشنا باشد؛ از ذوق سلیم و شم قوی ادبی برخودار باشد؛ ادبیات شفاهی و مردمی را نیز مدنظر داشته باشد و به شاعران و نویسندگان محلی توجه کند؛ کلاننگر باشد و از ذهنیت و نگاه فلسفی برخوردار باشد؛ و در نهایت بتواند رابطۀ حوادث تاریخی، فضای علمی و فرهنگی و محیط های فکـری را بـا جریانهای ادبی زنده نگاه دارد.
ایـن مقاله بر آن است تا به عنوان درآمدی بر بحث های مفصل کمی و کیفی تـاریخ ادبیـات بـه ایـن نکتۀ مهم بپردازد که تدوین تاریخ ادبیات جامع فارسی بدون توجـه بـه اوضـاع دینـی، علمـی و فرهنگی در کنار مسائل سیاسی و اجتماعی مقدور نیست و مقبول خاطر پژوهشگران حـوزههـای علوم انسانی نخواهد افتاد.