چکیده:
تربیت اسلامی در عصر حاضر با چالش های گوناگونی روبه رو است. بخشی از این چالش ها ناشی از مواجهه جهان بینی «خدامحور» با جهان بینی «دنیامحور» جهان غرب است. در این میان پست مدرنیسم به جهت آموزه های پیچیده خود، جهت گیری های ضد و نقیضی را در بین اندیشمندان مسلمان برانگیخته است؛ تا جایی که برخی آن را به منزله فرصتی مغتنم برای تربیت دینی و چاره ای برای کاستی های آن تلقی کرده اند و برخی دیگر معتقدند تفکر پست مدرنیستی اساسا امکان تربیت دینی را نفی می کند. «رویکرد ریزوماتیک» نیز در راستای تحقق بسیاری از آموزه های پست مدرنیستی به عرصه نظام های معرفتی قرن بیستمی وارد شد و طبیعتا تلقی های مثبت و منفی خود را نیز در ارتباط با تربیت دینی به همراه خواهد داشت. مفروض این مقاله این است که رویکرد ریزوماتیک به معرفت برای تربیت دینی چالش هایی به همراه خواهد داشت که ما با مبنا قرار دادن نظام معرفتی رئالیسم انتقادی به نقد چالش های آن می پردازیم. بنابراین، در این مقاله ابتدا به طرح ویژگی های رویکرد ریزوماتیک به معرفت می پردازیم و سپس چالش های آن برای تربیت دینی را بررسی می کنیم و در پایان چالش های مطرح شده را از منظر رئالیسم انتقادی مورد نقد قرار می دهیم.
خلاصه ماشینی:
بنابراين، در اين مقاله ابتدا به طرح ويژگيهاي رويكرد ريزوماتيك به معرفت ميپردازيم و سپس چالشهاي آن براي تربيت ديني را بررسي ميكنيم و در پايان چالشهاي مطرحشده را از منظر رئاليسم انتقادي مورد نقد قرار ميدهيم.
پس بايد به اين نكته توجه داشت كه يكي از مهمترين تفاوتها و چالشها بين ديدگاه پستمدرنيستي دلوز و نگاه اديان به معرفت ردّ يا قبول امكان فهم مشترك بين ابناء بشر است، هرچند ردّ فهم مشترك نيز ادعايي بيش نيست؛ چرا كه اگر كسي واقعاً قائل به چنين امري باشد، هرگز حتي كلمهاي سخن نخواهد گفت؛ زيرا ديگران هرگز قادر به درك منظور وي نخواهند بود.
تفكر نوعي مساحي است؛ وجهي كاملاً ابداعي دارد و پرده از هيچ حقيقت يا واقعيتي برنميدارد؛ چرا كه اساساً حقيقتي براي كشف كردن وجود ندارد و هر گونه تبعيت از عقل و منطق به منزلة افتادن به دامن سيستمهاي درختي است كه دلوز تمامي آنها را به انجماد و انعطافناپذيري متهم ميكند.
بنابراين، هرچند در نگاه اول عقلستيزيِ دلوز به ردّ عقل مدرن و معناي آن در فلسفه غرب مربوط ميشود، اما در مراحل بعدي دامنگير هر نوع عقلگرايي در هر شكلي شده و با هيچ نوعي از آن سر سازگاري ندارد و اين نيز به نوبة خود تقابلي جدي ميان معرفتشناسي ريزومي و معرفتشناسي ديني است.