چکیده:
در دوران گذشته، فلسفه یا حکمت که شامل همة علوم میشد، دانشی مقدس بود که با ماورای طبیعت پیوند داشت. اما با استقلال و گسترش علوم تجربی جدید، رفتهرفته این نگاه قدسی کمرنگتر شد، تا اینکه در دوران متأخر بهکلی از میان رفت. آنچه امروزه از واژة علم و دانش به ذهن متبادر میشود، مجموعهای از اصول و قوانینی است که با آنها میتوان بر طبیعت تسلط یافت و از آن برای منافع دنیوی بهرهبرداری کرد. براساس چنین نگرشی، هیچ نگاه رمزگونهای به طبیعت نیست و نباید در پی چیزی ورای آن بود. چنین نگرشی از نظر تربیتی پیامدهای ناگواری دارد. این نوشتار مسائل مذبور را با روش توصیفی ـ تحلیلی، بررسی میکند؛ پس از آن وظیفة نظام تربیتی ما را، در وضع یادشده، آشنا کردن متربیان خود با این نگرش پنهان، پیامدها، و راههای مقابله با آن میداند.
خلاصه ماشینی:
در اینجا نیز لیوتار سخنان سودمندی دارد که به نقل چند مورد آنها میپردازیم: «هدف از انتقال دانش، دیگر تربیت نخبگانی قادر به هدایت ملت به سمت رهایی و آزادی؛ نیست؛ بلکه خلق بازیکنانی برای نظام است که بهگونهای قابلقبول، قادر به ایفای نقشهای خود در مناصب عملی(پراگماتیک) موردنیاز نهادهای آن [نظام] باشند» (همان، ص 146).
ک: هالینگ دیل،1381، ص 190ـ189)، امروزه این امر دربارة علم نیز صادق است: اکنون پرسشی که (آشکارا یا تلویحا) دانشجویان تخصصگرا، دولت یا نهادهای آموزش عالی مطرح میکنند دیگر «آیا حقیقی (صادق) است؟» نیست، بلکه «چه فایدهای دارد؟» است.
گرچه این شیوههای آموزشی در جای خود مزایایی دارند، باید توجه داشت که آموزش فقط در انتقال اطلاعات خلاصه نمیشود؛ انسان از انسان میآموزد و نهتنها اطلاعات و سواد معلم و استاد، بلکه منش و شخصیت او نیز بر امر یادگیری اثر بهسزایی دارد.
در اینباره، در میان پژوهشگران عرصة یادگیری میتوان به جارویس اشاره کرد که در تحقیقات خود دربارة یادگیری، از این امر با عنوان فرایندی وجودی یاد میکند که مطابق آن، همة وجود انسان در یادگیری درگیر میشود و انسان، جهان را با جسم (حواس)، ذهن (شناخت، نگرش، باور و ارزش)، اعمال (رفتار و مهارت) و نیز عواطف خود تجربه میکند (کدیور، 1386، ص36-38).
گمان وی چنین بود که تکنولوژی و کشفیات علمی و فنی به تسلط بیشتر بر طبیعت منجر میشود که این نیز به نوبة خود امکان زندگی راحتتر برای بیشتر مردم را فراهم میآورد (همان).