چکیده:
روششناسی بنیادین» و «روششناسی کاربردی» دو روششناسی متفاوت، اما در ارتباط با یکدیگرند. در این نوشته، ضمن پرداختن به حدود این دو نوع روششناسی، نمونهای از ارتباط این دو حوزه با یکدیگر را در حوزه نومینالیسم بررسی میکنیم. پس از بررسی تاثیر نومینالیسم در روششناسی بنیادین، تأثیرهای آن در روشهای استقراء، فرضیه- استنتاجی و مصاحبه، که مربوط به روشهای کاربردی است، ارائه میشود. وجه مشترک این روشها این است که آنها در مسیر رسیدن به علم، کلی را منکر میشوند. سازوکار این انکار در هر روش متفاوت است؛ معیار تحقیقپذیری و پسینی دانستن علم در استقراء، انکار شرط ضرورت در مقدمه شرطیه روش فرضیه- استنتاجی، و در نهایت، پناه بردن به نظریهآزمایی در روش پوپر و برساختن کلی در فرایند -گرایش خاصی از- مصاحبه، نومینالیسم را به حوزة روش کاربردی کشانده است.
Fundamental methodology" and "applied methodology" are two different but interrelated methodologies. The present paper sheds light on the limits of these two methodologies، and reviews an instance of their interrelation in the field of nominalism. It examines the effect of nominalism on fundamental methodology and shows its effects on the methods of induction، hypothesis-conclusion and interview which are applied methods. The common feature of these methods is that they reject general as they try to achieve science، but the mechanism of rejection is different in each method. The criterion of verifiability and posteriority of science in induction، rejecting the condition of necessity in the hypothetical premise of the method of hypothesis-conclusion and finally resorting to theory testing in Popper's method and general constructivism in the process of specific kind of interview have taken nominalism to the field of applied method.
خلاصه ماشینی:
"نومینالیسم روششناختی و سنت کمی و کیفی در روش کاربردی نومینالیسم روششناختی هم در سنت کمیگرا و هم کیفیگرا و بنابراین، در سنت ترکیبی نمود یافته است؛ زیرا هر دوی آنها براساس تعریف پوپر از نامگرایی روششناختی، سعی میکنند از پدیدهها تعاریف «چپ به راست» ارائه کنند؛ به این معنا که سنت کیفیگرا نیز مانند کمیگرا در روش پژوهش خود، ابتدا از نمونههای کیفی اطلاعات خاصی را دربارة پدیدة تحت مطالعه فراهم میکنند؛ یعنی ابتدا با نمونهگیریهای استقرائی آغاز میکنند و به خصوصیات پدیده اهمیت میدهند و آنگاه موضوع را با همین خصوصیات میشناسند (محمدپور، 1389ج، ص 34).
گزارة کلی که در کبرای قیاس واقع میشود گزارة حقیقتا کلی است، با این توضیح که تصورات تشکیلدهندة آن دستکم از یک یا چند کلی تشکیل شده است و سور «هر» یا «کل» در کبرای قیاس، بر یک ماهیت کلی دلالت دارد و نه صرف دلالت بر مجموعه افراد مشابه به هم، و اگر هم دال بر تمام افراد باشد بر مبنای اتحاد ماهوی آنها یا همان کلیت توجیهپذیر است، و حال آنکه در منطق استقراء، قضیه عام بهدستآمده از فرایند استقراء قابل تقلیل به افراد آن است.
گرچه پوپر اشتباه کارناپ مبنی بر حل تمام مسائل فلسفی با نحو منطقی را مرتکب نشد و برای پاسخ به پرسشهای جهانشناسانه، به بعد محتوا نیز توجه کرد و وظیفة فلسفه را دستیابی به حقایق جالب توجه دانست (پایا، 1382، ص40)، اما این دیدگاه وی در عطف توجه به مواد گزارههای استدلالی در کنار صورت آنها دچار نقصان و ضعف است؛ وی از میان مبادی استدلال، تنها حسیات و تجربیات را برمیگزیند."