چکیده:
از زمان ظهور اسلام، مسیحیت فعالیت تبشیری خود را نسبت به مسلمانان، در اشکال متفاوتی انجام داده است. در این زمینه، میتوان به رویکرد انفعالی، هجومی، فرهنگی و دیالوگی اشاره کرد. این مقاله، با روش اسنادی ـ تحلیلی و با هدف تبیین مواضع تبشیری واتیکان نگارش یافته، و به بررسی این مدعا میپردازد که کلیسا با رویکردهای گوناگون به فعالیت تبشیری در جوامع اسلامی پرداخته است. این پژوهش، درنگی است که مسیر گفتوگوی بینالادیان، بهویژه اسلام و مسیحیت را حساس و پیچیده نشان میدهد و موجب درک عمیق از گفتوگو در قالب تبلیغ و تبشیر میشود؛ نکتهای که شایستة توجه دانشمندان، مجریان و سیاستگذاران گفتوگو است.
Imamiyyah School and Catholic Christianity have a doctrine with the same conceptual name، that is، the doctrine of "divine grace or effusion". As the principle of grace is one of the most important doctrines in Imamiyyah theology so the doctrine of effusion is the central theme in Catholic theology، which is used to prove its other doctrines. According to these two schools، divine grace and effusion is type of intervention and management by God in man's life، which avoids him from sin and takes him to salvation and deliverance. However، these two doctrines have not the same principles. It is necessary to reflect on the relationship between these two doctrines in order to investigate this claim. This issue has different dimensions. Using a theoretical approach and a documentary survey، the present paper elaborates on the principles، similarities and differences of these two principles in the form of a comparative review. The research findings indicate that these two doctrines، despite their little similarity، are different in terms of their principles and presuppositions.
خلاصه ماشینی:
"نقش اصلی لطف در امامیه، هدایتگری و ایجاد انگیزه برای بندگان، در انجام تکالیف الهی است (طوسی، 1405ق، ص 343؛ طبرسی نوری، بیتا، ج 1، ص 505)، اما نقش اساسی فیض در کاتولیک، کفایت ایمان صرف به مسیح برای نجات از وضعیت گناهآلود ( Catechism, 1994, paragraph.
در باب لطف مقرب نیز متکلمان امامیه معتقدند: اگر خداوند کارهایی را که در جلب توجه افراد گوناگون به تکالیف الهی، و دوری آنان از تخلف و عصیان دخیل است، انجام نداده باشد، نقض غرض بهشمار آمده، از نظر عقل بر فاعل حکیم روا نیست (شعرانی، بیتا، ص 460؛ ربانی، 1369، ص 28).
بزرگان کلیسای کاتولیک معتقدند انسان این قدرت و اراده را ندارد تا خود را از وضعیت گناه آلود رهایی بخشد، و تنها فیض خداست که بهعنوان یک نیروی رهاییبخشی، قادر است طبیعت بشر را از بند گناه نخستین، که خود با پای خود به دام آن افتاده، رها ساخته، و از راه اعطای ایمانی که فراتر از تواناییهای عقل و امری فوق طبیعی است، همه را پاک گرداند (رومیان، 7: 12 و 3: 21ـ24؛ مکگراث، 1385، ص 480؛ برانتل، 1381، ص 28).
برخلاف کاتولیک، که معتقدند عدالت و حکمت خداوند بر محبت و رحمت الهی وابسته است، آنان رحمت الهی را زیربنای همة اعمال خداوند میدانند؛ یعنی با وجود اینکه عدالت الهی اقتضای خشم خداوند نسبت به گنهکاران را دارد، اما در عین حال بهوسیلة صلیب و رنج مسیح، نجات رایگان برای گناهکاران فراهم شد."