چکیده:
در این مقاله، در نظر است قالبها و مضامین ادبیات معاصر از منظری ادبی ـ
تاریخی و با رویکرد نقد اجتماعی تحلیل و نقد شود.روش تحقیق کتابخانهای است و با تحلیل اسناد و آثار ادبی، نتایجی درباره
ماهیت و کیفیت حوادث اجتماعی و جریانها و تحولات ادبی استنباط شده
است. براساس شناخت تحولات عمیق ادبیات این مقطع، آثار ادبی معاصر، به
هفت دوره فرعی ادبی ـ تاریخی تقسیم شده است. ادبیات هر دوره در
مقایسه با عهدهای دیگر، وجوه ممیزه آشکاری در قالب، ساختار و مضامین
ادبی دارد.در بخش دیگر مقاله، بر شکلگیری انواع درونمایهها (themes) و شکلگیری
جریانهای ادبی تأکید و در قسمت انتهایی مقاله نیز در یک بررسی جامع،
کتاب از نیما تا روزگار ما به بوته نقد کشیده شده است.
خلاصه ماشینی:
"و ساختار آثار ادبی و هنری، به سیر تاریخی جامعه وابسته است (1) ؛ به عبارت دیگر، این مفهوم را میتوان از تحولات اندیشهای انسانی و از روی منطق تحولات اجتماعی جامعه دریافت و دلیل ضروری بودن نقد روانکاوانه در کنار نقد جامعهشناختی برای بررسی ادبیات دوره مشروطه، این است که در نقد روانکاوانه، به عقدهها و غوامض درونی هنرمند پرداخته میشود (2) ؛ از سویی، عدهای از نویسندگان این عهد در عین حال که در جامعهاند، در برج عاج خویشاند و لازمه بررسی این دسته از نویسندگان، تحلیل روانی و روحی درون هنرمند از روی اثر و متن او با بهرهگیری از سبکشناسی تکوینی است.
غرض از غیرفرمایشی بودن بعضی از رمانهای اجتماعی، این نیست که این رمانها یا داستانهای کوتاه تماما درونمایههایی غیررمانتیک داشتهاند یا با عزم قبلی برای مقابله با سیاستهای ادبی رژیم کودتاگر نوشته شدهاند؛ بلکه این نویسندگان بهدلیل نبود پشتوانه اندیشهای و همچنین سرگرمیهای بهوجود آمده در فضای مبهم و تار پس از کودتا، بهعنوان نسلی شکستخورده و راه گمکرده، در هر مسیری سرگردان و حیران بودند (3) و درونمایههای داستانی آنان نیز مملو از تناقض و حیرانی؛ است و به همین دلیل، گاه پای خویش را جای پای اهداف رژیم استبدادی و ادبیات رمانتیک و مبلغ لذات جسمانی و دمغنیمتی میگذارند، گاه از معضلات و دردهای جامعه و پلشتیهای اجتماع خفقانزده پرده برمیدارند، و زمانی هم مروج جبرگرایی میشوند که از جمله آنها میتوان به برخی آثار محمد مسعود و ربیع انصاری اشاره کرد (4) ."