چکیده:
غیبت امام دوازدهم و کوتاه دستی جامعه شیعی از نظام مطلوب خود از
سویی، و ضرورت حفظ حداقلهایی از سازماندهی، امکانات،
موقعیتها و فرصتها برای شیعیان در حکومتهای غیرشیعی از
سوی دیگر، همکاری علمای شیعه با حکومتهای موجود را ضروری
میکرد. با وجود آن که در طول غیبت صغرا بیشتر همت علما صرف
اثبات امامت و غیبت امام مهدی علیهالسلام گردید، اما با شروع غیبت کبرا و
اوجگیری جایگاه علما در میان شیعیان، بحث همکاری آنان با
حکومتهای موجود، و چیستی و چرایی آن، به یکی از سرفصلهای
مهم در اندیشه سیاسی شیعه تبدیل گردید. در این مقاله، مسأله همکاری
علما با سلاطین و حدود و ثغور این همکاریها بررسی شده است.
خلاصه ماشینی:
"1. شروع غیبت صغرا (260 ـ 329 ه) در دوره غیبت صغرا به سبب تشکیکهایی که درباره چرایی و چگونگی غیبت امام دوازدهم به وجود آمده بود، بیشتر تلاش علما برای اثبات وجود و امامت حضرت مهدی علیهالسلام متمرکز شده بود و نخبگان جامعه شیعی، در راستای حیرتزدایی و حل مشکلات نظری و اعتقادی جامعه، ذهن خود را در این مسائل ممحض کردند و عملا نظریه امامت از بافت و زمینه اجتماعی سیاسی خارج شد و در ذیل مسائل کلامی شیعه قرار گرفت.
ب) نظر علما درباره حکومتهای موجود: روش شناسی اجتهاد که برای پاسخگویی به مسائل جدید، با استفاده از منابع شریعت به وجود آمده بود، نمیتوانست حکومت غیرمعصوم را به عنوان حکومتی تام بپذیرد؛ چنانچه هانری کربن، به درستی شیعه را «نهضتی ناب و مذهبی» میداند که «برکنار از نوسانهای بیرونی و همواره مخالف همه حکام دنیوی غاصب قدرت امام بوده است»9؛ از این رو، پروژه اجتهاد در وجه سیاسی بر تصوری از نقش دانایی و رهبری تأکید میکرد، و به این لحاظ که علم بدون عالم، حکمت بدون حکیم، و اجتهاد و شریعت بدون مجتهد متصور نیست و مردمان نیز حاجت به حاکم دارند،10 اندیشه سیاسی شیعیان «اصل رهبری» را طرح میکند و طبیعی بود در مقابل این سؤال که «در دوران غیبت امام معصوم چه کسی باید حکومت کند؟» بر «بهترین مؤمنان» یا «داناترین آنان» و کس یا کسانی که در «فن استنباط احکام شریعت» مهارت دارند، تأکید کند."