چکیده:
مهمترین تفاوتهای روششناختی میان اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد نهادی
عبارتاند از:1. نهادگرایان در پی ساختن مدلهای الگو (نظریهها) هستند؛ در حالیکه
نئوکلاسیکها میکوشند الگوهای پیشبینیکننده (فرضیهها) را ایجاد کنند.2. نهادگرایان الگوهای خود را به کمک نهاد ایجاد میکنند، در حالیکه
نئوکلاسیکها برای پیشگویی، از فرد مصرفکننده یا بنگاه به عنوان واحد
تحلیل استفاده میکنند.3. نهادگرایان از رویکرد روانشناختی رفتارگرایی استفاده میکنند؛
درحالیکه نئوکلاسیکها از رویکرد فردگرایی روششناختی بهره میجویند.4. نهادگرایان به شواهد ساختاری استناد میکنند، درحالیکه نئوکلاسیکها
به شواهد پیشگویانه تمسک میجویند.
خلاصه ماشینی:
"2. نهادگرایان الگوهای خود را به کمک نهاد ایجاد میکنند، در حالیکه نئوکلاسیکها برای پیشگویی، از فرد مصرفکننده یا بنگاه به عنوان واحد تحلیل استفاده میکنند.
اگر پژوهشگر بخواهد رفتار انسان را براساس فرد توضیح دهد نه نهاد، پیشفرضهای ذهنی نئوکلاسیکی را در پژوهش خود دخیل کرده است،که شاید بیشتر بهعنوان «فردگرایی روششناختی»(7) معروف است؛ و پل دیزینگ(8) آن را «دکترینی» توصیف میکند که «بر طبق آن، فقط افراد، جامعههای واقعی هستند، نه گروهها؛ و لذا همه توضیحات باید در نهایت مبتنی بر گزارهها و قوانین مربوط به رفتار فردی باشد».
با شواهد ساختاری باید معلوم شود که مدلهای الگویی فرضیهشده یا نظریه بههمپیوسته نهادگرایان تا چه حد با مجموعهای از روابط انسانی که پژوهشگر سعی دارد آنها را توضیح دهد، همخوانی دارند؛ و با شواهد پیشگویانه، میزان صحت و قابلیت اعتماد پیشگوییهای بهدستآمده از نظریه سلسلهمراتبی یا الگوی پیشگویانه نئوکلاسیکها مشخص میشود.
نهادگرا برای آزمون تجربی این نظریه، از مطالعات موردی، مطالعات تاریخی و یا پرسشنامه (اگر در دسترس باشد) استفاده میکند تا ببیند آیا هنجارها و بافت این مدل الگو شده با ساختار جهان «واقعی» آن چنان که خود او و دیگران مشاهده و تفسیر کردهاند، مطابقت دارد یا نه.
علم «عادی» اقتصاد نهادی با مطالعات موردی در راستای خطوط تحلیلی مثلا آدلف برل(3) و گاردینر مینز(4)وکار دارد، درحالیکه علم عادی اقتصاد نئوکلاسیک، درپی استنتاج منطقی توسط اقتصاددانان ریاضی و آزمون آماری این پیشگویی با کار اقتصاددانان عضو است."